۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

بابا نوئل هدیه میدهد اما حاجی فیروز پول میگیرد.. چرا؟











 این عکس و عنوان را از صفحه یکی از دوستان آوردم. بد نیست به تاریخچه حاجی فیروز و بابا نوئل نگاهی بیافکنیم و ببینیم چرا اینطور شد؟
عرض به حضور منورتان که سابقه بابا نوئل باز میگردد که دوران وایکینگهای سوئدی. بابا نوئل به سوئدی میشه «توم ته»   و شهری هم به همین نام هست که بهش میگن «تومته بودا» یعنی محل زندگی تومته و یک بابانوئل هم در همین شهر یا شهر دیگری هست که از همه جای دنیا اگر بخواهند میتوانند به او نامه بنویسند. و اما چطور شد که این بابا نوئل یا تومته درست شد؟ قدیم ها وایکینگها مردمانی تاجر، رزم آور و در عین حال غارتگر بودند. بسته به اوضاع عمل میکردند. آنها قایق های تندرویی داشتند که ته آن کوتاه بود و تا کنار ساحل میآمد و آنها سوار بر اسب از قایقها بیرون میجهیدند و در اندک مدتی شهرکها و دهات کنار دریا را غارت میکردند و میگریختند. آنها هنگام بازگشت کالاهای غارت شده را بین فامیل خود پخش میکردند و به کودکان هدیه میدادند. کسی که به کودکان هدیه میداد یک لباس قرمز که معمولا متعلق به کدخدا یا بزرگ شهر غارت شده بوده به تن میکرده و هدیه ها را پخش میکرده و کودکان همیشه چشم براه این تومته بودند. کم کم از نهصد سال قبل سوئدی ها وحشی گری را کنار گذاشته و مثل دیگر ملل اروپایی قرون وسطا شدند.
اما حاجی فیروز ما قضیه اش کاملا تفاوت دارد. او را در زمان کودکی یا بزرگسالی از زنگبار دزدیده و به بندر عباس یا بوشهر آورده و به صورت برده به افراد ثروتمند فروخته اند. این عمل تا زمان ناصرالدین شاه هم ادامه داشت. لهجه حاجی فیروز لهجه یک زنگباری است که میخواهد فارسی حرف بزند. حاجی فیروز و «مخمل» و «مبارک» شاید در کودکی در زنگبار بچه محل بوده اند. آنها صدها نفر بوده اند. نامهای شان نام آدم آزاد نیست، نام برده است. مخمل را در سیاه بازی ها فراوان دیده ایم. فارسی را هنوز هم خوب بلد نیست حرف بزند. اما او که زندگی را باخته قید همه چیز را زده است و تلاش میکند با زندگی تازه خو بگیرد. زندگی تازه و افرادش را به سخره میگیرد. و ما بازتاب این سخره ها و نوع حرف زدن را در سیاه بازی ها می بینیم؛ ابراب خودم سامبولی بلیکم....
و ... حاجی فیروز که برده یا نوکر یک ارباب است البته گدایی نمیکند. شاباش میگیرد. و دیگر اینکه هرگز نباید برده ها و غلامان در ایران را با غرب و آمریکا مقایسه کرد. برده هایی که در ایران میزیستند بمراتب آزادی بیشتری داشتند و ناز و ادای شان هم فراوان بود. اما بهرحال هرچه بود جای آزادی و زندگی شان در زنگبار را نمی گرفت. 

۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

محرم


حسین ملا و علی حاج محمدی

فکر میکنم اسم مادرش ملا منور بود. علی آقای گل خودمان هم که ایستاده است و بقیه را که جوان هستند هرگز ندیده ام. اما این هردو  با سالهای قبل شان چندان فرقی نکرده اند. امیدوارم که همواره سلامت باشند. اگر عکسهایی از محرم دارید بفرستید. این عکس را از فیس بوک «دهملا سیتی» آوردم.