۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه



 سلام به دوستان و همشهری ها. خبر خوب اینکه بجز وبلاگ ما و وبلاگ حداده اخیرا دهملا نیز صاحب وبلاگ شده. البته وبلاگهای دیگری هم هستند که نظر به اینکه به روز نمیشوند و مطلب نمیگذارند خب فراموش هم میشوند مثل همین وبلاگ خود ما که از بس مطلب نگذاشتم کلی مشتری ها را از دست داد اما با توجه به پایان یافتن درسهایم فکر میکنم از این پس ارتباط بیشتری داشته باشم و بیشتر بنویسم. آدرس وبلاگ «من دهملا را دوست دارم» را میتوانید در همین وبلاگ سمت راست یا چپ نگاه کنید و روی آن کلیک کنید تا شما را از قلعه حاجی ببرد به دهملا بدون آنکه سوار ماشین یا موتور و یا مثل قدیم سوار الاغ شوید. راستی اصلا الاغی در آن نواحی باقی مانده؟ 


مطلبی قبلی که برای تان گذاشته بودم را به دیگر دوستان تان نیز توصیه کنید. مطالبی است که خوب است بسیاری از شهری ها هم بدانند چه برسد به اهل روستا. حتا ماها که خارج زندگی میکنیم نیز از برخی مسائلی که در آن مطب بود اطلاع نداشتیم. البته نسل جوان ایرانی که در خارج بزرگ شده این مسائل را در اجتماع فرا میگیرد. 


و اما مطلب امروز به دوران نوجوانی من باز میگردد. در مورد «جو فریزر» است که ممکن است بسیاری از شما نام وی را نشنیده باشید. اما احتمال زیاد نام «محمدعلی کلی» بوکسور سنگین وزن دهه 60 و 70 میلادی را شنیده اید. مطلب زیر در مورد اوست که از خاطراتم برای تان می آورم. لذت بفرمایید؛ 



آنروز که من رفتم و محمدعلی شکست خورد...




به مناسبت درگذشت جو فریزر


 عکسی بیادماندنی از محمدعلی کلی در مقابل سونی لیستون قهرمان سنگین وزن. محمدعلی با فریاد به سونی لیستون میگوید که بلند شو بجنگ! محمدعلی با بردن سونی لیستون قهرمان بوکس سنگین وزن جهان شد.
Introduction - Muhammad Ali vs. Sonny Liston, St. Dominicks ArenaLewiston, Maine, May 25, 1965




آن روز صبح دوشنبه 17 آبان 1350 بود و من و پدرم داشتیم باهم مسابقه بوکس محمدعلی کلی و جو فریزر را که مستقیم پخش میشد  تماشا میکردیم. من با هیجان و پدرم با نگرانی و اضطراب مسابقه را دنبال میکردیم و من در عین حال دلم جوش مدرسه را هم میزد که  دیرم شده بود. یک ناظم بداخلاق داشتیم که با چوب جلوی دبیرستان می ایستاد و کف دست آنها که دیر می آمدند چوب میزد. من سیزده سال داشتم.

ما دو سه سالی بود که تلویزیون خریده بودیم. تلویزیون «شاوب لورنس» که آن زمانها تلویزیون در یک کمد چهار در تعبیه میشد و به فروش میرسید. هنگامی که تلویزیون خاموش بود درب آن نیز بسته بود.

 از زمانی که «کاسیوس کلی» مسلمان شده بود و نامش را به محمدعلی کلی تغییر داده بود ناگهان در ایران که کمتر کسی حتا نامش را شنیده بود تبدیل به یک اسطوره شد. کلی قبل از آنهم نامش در رسانه های ایران بود اما نه به این وسعت. پس از مسلمان شدنش مردم تعصب خاصی نسبت به او پیدا کرده بودند. او مخالف جنگ ویتنام بود و مسلمان هم شده بود و میگفت دین من دین صلح است و با جنگ مخالفم. حال این که این قضیه را من درست فهمیده ام یا نه بهرحال این برداشتی بود که مردم ایران آن زمان داشتند. البته در خود آمریکا میگفتند که او برای فرار از سربازی مسلمان شده. در ویکی پدیای فارسی خواندم که دلیل مسلمان شدنش آن بود که در یکی از مسابقاتش که نقش زمین شده بود یک ایرانی از کنار رینگ فریاد میزند بگو یا علی، بگو یا علی و او میگوید یا علی و یک نیروی تازه میگیرد و از زمین بلند میشود و حریفش را میبرد!! واقعا که در عصر فضا نیز جماعت روایت ساز دست از افسانه سازی بر نمیدارند.
 قبل از اولین مسابقه اش با فریزر، محمدعلی با دو حریف دیگر نیز مسابقه داشت که در ایران تلویزیونم مستقیم نشان داد. یکی با «اسکار بوناونا» از آرژانتین و دیگری هم با «جری کواری» ایرلندی که فکر میکنم تابعیت آمریکا را گرفته بود. تماشای هردوی این مسابقه ها قلب ماها را به تپش میانداخت و ما چقدر هیجان داشتیم که چرا حریفهای کلی زودتر به زمین نمی افتند و کلی هردو را با ناک اوت برد. کلی به نظر شکست ناپذیر می آمد. و این از نظر ما چیزی نبود مگر مسلمان شدنش!

                                 جری کواری و محمدعلی


                                     اسکار بوناونا حریف قدری برای محمدعلی نبود

چند روزی قبل از مسابقه «کلی - فریزر» اخبار تلویزیون تمرینات دو حریف را نشان میداد. پدرم میگفت این حریف قدری هست و من نگران کلی هستم. و همینطور هم شد. در آن دوشنبه من تا راند 12 در خانه ماندم. میترسیدم اگر تلویزیون را ترک کنم و به مدرسه بروم کلی ناک اوت شود. تو گویی این نگرانی من بود که کلی را از گزند جو فریزر حفظ میکرد که کله اش را پایین میانداخت و چند تا چپ و راست از کلی میخورد و میرفت توی شکم کلی و آنجا هوک های سهمگینش را بر پیکر کلی وارد میکرد.
من به مدرسه رفتم. وقتی به مدرسه رسیدم دیدم از معلمها بسیاری نیامده اند. آقای ناظم هم خودش نیامده بود. شاگردان هم نیم بیشترشان نیامده بودند. فکر میکنم نیم بیشتر ادارات هم تعطیل بود. ظهر وقتی به خانه برگشتم از چهره عبوس پدرم حدس زدم که کلی باخته. او ناک اوت شده بود.

  
 اگر چه در آن دو روند آخر که من نبودم فریزر سوء استفاده کرد و کلی عزیز مرا نقش زمین کرد اما سر و صورت فریزر نشان از زخم و زیلی شدن و کتک خوردن اش دارد. کلی خیلی رجز میخوند. پس از مسابقه هم میگفت من هنوز خوشگلم اما اونو ببینید!

فکر میکنم که فک کلی از ضربه های فریزر آسیب هم دید، احتمالا شکسته بود. یکی از دلایل آلزایمر امروز کلی را همان مسابقه اش با فریزر میدانند.

تا یکی دوسالی فریزر تاخت. تا اینکه جورج فورمن به میدان آمد. وقتی تمرینات او را تلویزیون نشان میداد پدرم به من گفت محسن من از این میترسم! و گفت تقریبا مطمئن هستم که این فریزر را خواهد زد و چنین هم شد. هنگامی که جورج فورمن تمرین میکرد عضلات پیچده بازویش خبر از مشت های مثل پتک اش میداد. و من صحنه مسابقه جورج فورمن و فریزر را بیاد دارم. در دو روند فریزر ناک اوت شد. فریزر مطابق روش قبلی خودش گاردش را میبست و توی شکم حریف میرفت اما قبل از آنکه برسد پتک محکم و سنگین فورمن بر گاردهایش می آمد و گاردها به بدن و سر و صورت میخورد و فریزر به عقب پرتاب میشد. هربار که جلو می آمد فورمن او را به عقب هول میداد و یک مشت محکم به هرکجای او که میرسید میزد آنچنانکه فریزر با همه وزنش از زمین بلند میشد و به زمین میخورد و دوباره بر میخواست و این تعجب آور بود. و اگر خوب به خاطر داشته باشم فریزر ظرف دو راند ناک اوت شد و از میدان بدر رفت.

 این صحنه را خوب بخاطر دارم. جو فریزر آنچنان ضربه ای دریافت کرد که بنظرم رسید که از جا بلند شد و افتاد آنطرف.


در این میان جورج فورمن مسابقات دیگری داشت و همه را در همان راندهای اول ناک اوت میکرد. تا رسید به مسابقه اش با کلی. کلی با یک تاکتیک غلط انداز وارد ماجرا شد. تمریناتش آنچنان بود که میخواست طبق معمول و با گارد باز با فورمن روبرو شود و با رقص پا با او مسابقه بدهد. اما روز مسابقه همه از تماشای کارهای او حیران شدیم. او دستها را جلوی بدن گارد کرد و خود را در معرض مشتهای سهمگین فورمن قرار داد. زیر لب چیزهایی به فورمن میگفت و فورمن محکم تر میزد. روزهای بعد که روزنامه ها را خواندم معنی این تاکتیک کلی را فهمیدم. او میدانست که بدن فریزر عضلانی است و در نتیجه فعالیت زیاد زود خسته میشود لذا کاری کرد که جورج فورمن تخته گاز بر او بتازد. کار به آنجا رسید که در راند چهارم کلی یک مشت معمولی به جورج فورمن زد و او به عقب تلو تلو خورد و کلی با ناباوری و درعین حال ترس از گارد خود بیرون آمد و دو سه تا دیگه به صورت فورمن کوبید و او نقش زمین شد. همه ما از دیدن این صحنه حیران مانده بودیم. مشتی که فورمن خورد زیاد محکم نبود و من مطمئن بودم که از زمین برخواهد خاست و مسابقه ای دیدنی ادامه خواهد یافت. اما داور احمق شمارش را زود به پایان رساند و باوجودی که حال جورج فورمن خوب بود و تقریبا برپا ایستاده بود او را ناک اوت اعلام کرد. درحالی که نظایر این صحنه در سایر مسابقات هم بود و و داور بازی را ادامه میداد.


Muhammad Ali vs George Foreman
 
“Float like a butterfly, sting like a bee.”

Muhammad Ali
مشتی که فورمن خورد. البته اینجا مشت را محکم نشان میدهد که از تلویزیون من چنین حس نکردم. البته اگر بجای تماشاچی تلویزیون در مقابل این مشت ایستاده بودم احتمالا نظرم چیز دیگری بود!

محمدعلی؛ بزار بزنم این فورمن فلان فلان شده را.. 
داور؛ به جون حاج ممدلی اگه بزارم. کوتاه بیا جلو جمعیت خوبیت نداره. مرام بذار (محمدعلی حاجی هم شده بود اما ختنه سورانش را خبرندارم).

با این برد کلی دوباره قهرمان شد و یک بار دیگر با فریزر مسابقه داد که برد و یک یک شدند و یک بار دیگر نیز مسابقه دادند که آنرا هم کلی برد.
یکی از دیدنی ترین مسابقات کلی مسابقه او با چاک وپنر بود که در سال 1975 صورت گرفت. چاک وپنر یک بوکسور گمنام بود و مطابق قرارداد علی یک و نیم میلیون دلار نصیبش میشد و چاک وپنر صد هزار دلار. البته چاک وپنر از این مبلغ بسیار هم راضی بود. در اواسط راند نهم بود که ناگهان کلی از عقب به زمین افتاد. بازی مستقیم پخش میشد و به نظر من رسید که پای علی پشت پای دیگرش قرار گرفت و تعادلش بهم خورد و ربطی به ضربه آرامی که از راست به پهلویش خورد نداشت اما داور آنرا ناک داون به حساب آورد و برای علی شمارش را آغاز کرد که تا آخر هم نرفت و علی بازی را ادامه داد.

سیلوستر استالون از این صحنه برای ساختن فیلم راکی الهام گرفت. 

 در دقیقه آخر راند پانزدهم بود که علی که کمی از وپنر سرحال تر بود با چند هوک چپ و راست او را نقش بر طناب های رینگ کرد. چاک وپنر تلاش کرد که برخیزد اما دیگر توانی نمانده بود و داور ناک داون اعلام کرد. این بازی هیجان انگیز تاثیر زیادی بر یکی از تماشاگران حاضر در سالن مسابقه گذاشت؛ سیلوستر استالون! او میگفت آنروز از دیدن صحنه به زمین افتادن کلی توسط یک بوکسور گمنام یکه خورده بود. آنچنان یکه خورده بود که ایده فیلم «راکی» بعدها در ذهنش ساخته شد. اگر به یوتوب بروید و نام چاک وپنر و محمدعلی را به لاتین بزنید میتوانید همه این چهارده روند پرهیجان را تماشاکنید.

آن قهرمانان و آن هیجان ها مال آن دوران بود. دیگر پس از آنها این هیجان ها تکرار نشد و آنها اسطوره باقی ماندند. امروز ما دیگر نمیدانیم که قهرمان بوکس سنگین وزن جهان کیست چه برسد به نفرات دوم و سوم. فوتبال در اروپا، بسکتبال و هاکی روی یخ در آمریکا، کشتی کج، و بازی های کامپیوتری سلیقه مردم را عوض کرده است. دیگر آن درآمدها نصیب بوکسورهای حرفه ای نمی شود و رسانه های تلویزیونی نمیتوانند پول چندانی از بابت مسابقات بوکس به جیب بزنند.


۱ نظر:

  1. و اما جو فریزر هم که روزی قهرمان مبارزه قرن بود درگذشت.
    اما به راستی که قهرمانان هرگز نمی میزند.

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید