۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

بیرون نرفتن بی بی از بی چادری است





 پیاده رو و ایستگاه اتوبوس در کنار خیابان

بیرون نرفتن بی بی از بی چادری است.  این که این وبلاگ قلعه حاجی است و این اواخر حتا کلمه ای هم از این مملکت نجیب یافت نمیشود دلیلی ندارد مگر آنکه دیگر هرقدر هم خودم را بچلانم حرفی برای گفتن نمانده بجز «فوش کتره» (فحش و  دری وری).
اینها را هم که از سوئد مینویسم برای آن است که ایده های زندگی بهتر را بتوان بیشتر گسترش داد و دانست که شدنی است.  این تصاویر بر کف پیاده رو همیشه راهنمای خوبی برای عابرین است. نشان آن است که در این کشور همه چیز سرجایش است. آخ که چقدر آرزو داشتم این نظم و ترتیب در سوئد روزی در کشورهای منطقه ما نیز برقرار شود. راحت بگویم که یک صدسالی کار دارد که خانه ما از پایبست ویران است. تا وقتی که فرهنگ «ای بابا کی حالشو داره» و یا «حالا این دفعه را ولش کن باشه واسه بعد» بر ما حاکم باشد ما به نظم نخواهیم رسید. حالا چرا نظم اینقدر مهم است؟ برای آنکه تا نظم نباشد احترام به قانون و حقوق دیگران برقرار نخواهد بود و با این کار حقوق مردم زیر پا نهاده خواهد شد و در چنین مرحله ای هرکسی تلاش میکند که خر خود را براند و کشور بر اساس درستی سازمان نخواهد یافت و به تلنگری از هم خواهد پاشید. کشورهایی که نظم دارند، حتا از خاکستر خود نیز میتوانند بلند شوند و به جای سابق باز گردند. ژاپن و نیز آلمان دو کشوری بودند که وقتی جنگ دوم جهانی تمام شد، اوضاع شان بسیار از مردم ایران بدتر بود. اما .. چون مردمی از نوعی دیگر بودند و نیز تجربه زندگی جهان اولی را داشتند، به یک دهه نرسید که دوباره جای بایسته خود را در جهان یافتند.



گفته بودم که در یک شرکت  طراحی تاسیسات نفتی و تامین انرژی مشغول کارآموزی هستم که دیروز دوره ام تمام شد و تعطیلات تابستانی ام شروع شده.  صحنه ای که می بینید در پی یک اخطار آتش سوزی در ساختمان بوجود آمد. در ساختمان شرکت  دستگاههای اخطار دهنده تعبیه شده که چنانچه دود یا حرارت یا سایر اثرات ناشی از آتش را تشخیص دهند بلافاصله زنگ به صدا در می آید و آتش نشانی نیز بطور اتوماتیک در جریان قرار گرفته و در اسرع وقت خود را میرساند. معمولا به دلایل بسیار پیش پا افتاده، حتا سوختن غذا نیز این زنگ به صدا در می آید.
پس از به صدا در آمدن زنگ کارکنان به آرامی شروع به بیرون رفتن کردند. برای این کار هم دستور العملی وجود داشت. در بخش ما سه نفر مسئول بودند که کارهای لازم را انجام دهند. یکی از آنها یک دختر بود که لباس شبرنگ به تن و یک لیست در دست داشت که کارهایی که در این هنگام باید انجام میشد را یکی یکی انجام میشد و مهم نبود که آتش سوزی جدی است یا نه. او در آخرین مرحله قبل از خروج از بخش تمامی اتاقها را چک کرد که کسی در ساختمان باقی نمانده باشد. نمیدانم در ادارات ایران یا مدارس و سایر محلهای کار نیز چنین وضعی برقرار هست یا خیر. آیا خروجی اضطراری برای هنگام آتش سوزی وجود دارد یا خیر.

در پست قبلی در مورد غرق شدن کشتی استونیا نوشته بودم. هربار که چنین اتفاقاتی رخ میدهد گاه تا ده سال بررسی ها برای چگونگی بوجود آمدن ماجرا و نیز راههای عدم تکرار آن بررسی میشود. پس چند تجربه امروز کشتی های مسافری قابل آتش گرفتن نیستند. یعنی فقط از آهن و مواد نسوز ساخته شده اند حتا مبلها و فرشها. در حادثه آتش سوزی که در کشتی دیگری بوجود آمده بودند مردم از دود حاصل از آتش سوزی کشته شده بودند نه از سوختن.

 به امید نظم و در پی آن... آزادی در ایران.

میگم... چطوره آخر هر پست یک آهنگی هم تقدیم کنم.. که به یاد ما گوش کنید. فکر میکنم بیشتر آهنگهای سی چهل سال قبل رو انتخاب کنم. ما ایرانی های اروپا خیلی نوستالژیک هستیم. برعکس ایرانی های آمریکا که زیاد به فکر قدیم ها نیستند. آهنگ این بار از زنده یاد «آشورپور» است که در کودکی از رادیو شنیده بودم؛ «چنگی جان» یا جینگی جان به گویش شمالی.
سروصدایی که در این آهنگ میشنوید ، یعنی کسانی که آوای شادی سر میدهند، به تصور من تقلیدی از آهنگهای آمریکای جنوبی است. ویگن و چند تایی دیگر در دهه چهل از این گونه آهنگها میخواندند. آهنگها به سبک فولکلور مکزیکی است.
http://www.youtube.com/watch?v=DLMbTPmcr9o

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید