۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

اتاق محقر خوشبختی







هنگامی که به این عکس نگاه میکنید چه احساسی به شما دست میدهد؟ اتاقی با دیوارهای ناهموار سیمانی یا از جنسی دیگر، تاقچه ها و رف، فرش و پشتی رنگ و رو رفته و چند قاب عکس رنگ و رو رفته. شاید اگر سی سال قبل بود به چشم یک اتاق عقب مانده به آن نگاه میکردیم. اما امروز نمیتوان سلیقه کسی که این اتاق را ساخته تحسین نکرد.  همه چیز آن به هم می آید. حتا خنکی تابستانها را میتوان از دیوارهایش حس کرد. سی سال پیش صاحبخانه شاید این اتاق را از مهمانهایش پنهان میداشت اما امروز با افتخار آنرا به مهمانان نشان میدهد و سلیقه اش را به نمایش میگذارد.

چرا چنین است؟ چرا سی سال پیش نگاه جور دیگری بود و امروز جوری دیگر؟ یافتن پاسخ برای همه آسان است؛ تغییر سلیقه مردمان. اما سوالی دیگر پیش می آید که چرا اصلا تغییر سلیقه بوجود میآید؟ یک امری در گذشته مد روز و باب بوده و امروز میشود دمده و قدیمی. اینها همه باز میگردد به سیستمی که جهان بر اساس آن ساخته شده و جهان رو به تکامل و بهتر شدن است. البته شاید واژه بهتر شدن را نتوان براحتی بکار برد یا واژه تکامل به معنی بهتر شدن. حتا «بهتر شدن» هم باز  میگردد به نگاه شما به زندگی که «بهتر شدن» یعنی چه. اگر فردی مذهبی باشید رفتار جوانان امروز را «بهتر شدن» نمی بینید در حالی که چنانچه فردی   در قید و بندهای مذهب نباشید رفتار جوانان امروز را بسیار هم مناسب می بینید. بهرحال شاید بتوان تکامل را در بهترن حالت «توانایی وفق دادن با محیط برای ادامه حیات» تلقی کرد. زیاد وارد فلسفه تکامل نشویم و برگردیم به اتاق محقر مان.
آنچه که از بحث بالا میخواهم نتیجه بگیرم این است که آنچه که در زندگی بزی اهمیت دارد این است که علف دنیای اطرافش آیا به دهن خود او شیرین می آید یا نه. و به دهان دیگران نگاه نکند که آیا دیگران در مورد آن علف چه نظری دارند.



شاید اگر من همواره در ده زندگی میکردم، این احساس به من دست میداد که در زندگی ام امتیازات بزرگی را از دست داده ام. این گونه به من فهمانده شده بود. از خانواده گرفته تا محیط اطراف و محله و غیره. از کودکی و دوران دبیرستان همواره با دوستانم صحبت رفتن به خارج بود. یادم هست کلاس سوم چهارم دبیرستان چهار دوست صمیمی بودیم و آرزوی مان این بود که روزی با بی ام وی های 2002 لیمویی رنگ که آن زمان خیلی در تهران مد بود در خیابانها و جاده های آلمان برانیم و چقدر از این رویا لذت می بردیم. اما حدود سالهای 56 تا 57 از زندگی در ایران بسیار رضایت داشتم بطوری که وقتی برای طی دوران خلبانی رفتم از اینکه قرار است دوسال از دوره را در آمریکا بگذارنم چندان راضی نبودم. با انقلابی که روی داد روابط ایران و آمریکا دچار بحران شد و دوره ای را که باید دوساله در آمریکا طی میکردیم دود هوا شد و ما در ایران ماندیم و تعلیم خلبانی در ایران که هرگز آن نشد که باید میشد.
بهر حال پس از آمدن به اروپا فرصتی بمن دست داد که دنیای تازه را بیشتر بشناسم. چند باری که به آمریکا رفتم دوستانم بسیار بمن اصرار کردند که مرا به یک سفر لاس وگاس مهمان کنند. و کمتر ایرانی است که به آمریکا برود و به لاس وگاس  شهر نور و قمارخانه های بزرگ نرود. همه چیز از هتل گرفته تا غذا و غیره بسیار ارزان و صرف مشروبهای بسیار عالی نیز مجانی است. درآمد هتلها از قمارخانه ها تامین میشود. اما من حتا پایم را در آنجا نگذاشتم چرا که دقیقا میدانستم که چه چیز در انتظار من است. یک شهر مصنوعی .. برج ایفل، مجسمه آزادی، بخشی شبیه ونیز ایتالیا.. هرگز این چیزها برای من جاذب نیست و به آنجا نرفتم.




امروز تقریبا یکماهی میشود که در یک شرکت بین المللی طراحی تاسیسات تصفیه مواد نفتی و سوختی مشغولم و طرحی را برای یک تاسیسات نفتی در شهری در سوئد آماده میکنم. چند قسمت باهم مشغول همکاری هستیم و بخش بزرگ کار طراحی را بخشهای دیگر انجام داده اند و من تمامی طرح را دارم بصورت سه بعدی آماده میکنم که قبل از شروع به کار بتوان به نقصهای کار پی برد. علیرغم اینکه یک وقت ناهار و نیز دو تا نیم ساعت یکی صبح و یکی بعد از ظهر با همکاران مشغول هستیم و در طول روز نیز گاهی با هم گپی داریم.. اما قسمت جالبش پنجشنبه شب بود. همسرم از من پرسید امشب ساعت چند فوتبال دارید؟ من گفتم امروز که پنجشنبه نیست دو شنبه است. او با تعجب نگاهم کرد و گفت حواست کجاست؟ خوش گذشته؟ پنجشنبه است! بعد دیدم نه باید سه شنبه باشد است. هرکدام اصرار کردیم که حق با ماست و بالاخره به تقویم موبایلم نگاه کردم دیدم حق با اوست. البته بنده کمی که عرض کنم خیلی کم حواس تشریف دارم اما نه در مورد گذشت زمان آنهم این همه که دوشنبه و پنجشنبه را با هم اشتباه بگیرم. دیروز که به این مساله فکر کردم دیدم مشکل با برنامه کامپیوتری است که با آن مشغولم که تمام وقت مرا میگیرد و نمیگذارد که گذر زمان را حس کنم. شاید از یک نظر جالب باشد که هنوز دوشنبه نشده جمعه از راه میرسد و هنوز صبح نشده عصر و هنگام رفتن به خانه میرسد اما... شما زمان را از دست میدهید... برای همیشه. زمانی که دیگر باز نمیگردد و شما از آن بهره ای نبرده اید.

عکس از گوگل

 این همان بلایی است که بر سر کودکانی می آید که صبح تا شب کنار بازی های کامپیوتری مشغولند. آنها زمان را از دست میدهند. زمانی که لازم است با دیگران معاشرت داشته باشند، انسانها را بشناسند، بدانند که دعوا کردن چیست، مردم چگونه ناراحت میشوند و از چه حرکتی بدشان می آید، یک نوجوان چه رفتاری باید داشته باشد و غیره. من جوان های بیست ساله ای را دیده ام که رفتار نوجوان سیزده چهارده ساله را دارند چرا که ذهن اجتماعی آنها رشد نکرده. آنها فرصت شناخت جامعه اطراف شان را پای بازی های کامپیوتری از دست داده اند. برنامه هایی مانند فیس بوک نیز هرگز جای معاشرت زنده را پر نمیکنند. کودکان و نوجوانانی که بصورتی زنده با محیط اطراف شان از خانواده و فامیل بگیر تا شهر و روستا تماس و معاشرت نداشته باشند زندگی شان در آینده همین خواهد شد و گوشه گیر و با جامعه بیگانه خواهند شد. تماس نداشتن با فامیل و خانواده بزرگترین ضربه ای است که این کودکان می بینند چرا که در آینده تنهایی و نیز کامپیوتر جای پسر عمو و دختر خاله و یا پسر همسایه را خواهند گرفت. و این یعنی فاجعه. حال شاید همه کس دچار این وضعیت نشود و زیاد و کم داشته باشد اما از اینکه ضربه بهرحال در طول سالیان وارد خواهد شد میتوان اطمینان داشت. نمونه میخواهید؟ به فرزندان تان بنگرید و آنان را با خودتان و دوران خودتان مقایسه کنید.

اینها را گفتم برای آنکه بگویم، اگر میدانستم دنیا چنین است و به اختیار خودم بود، همان گوشه ده همان اتاق بالا ما را بس بود. (حالا خیلی دارم داغش میکنم کمی بزرگتر البته و خانه ای بهتر که هرکسی امروز میتواند داشته باشد)  با باغی که از فروش پسته اش روزگار بگذرانم و چند تا گوسفند پرواری و باغی که میوه و یونجه گوسفندانم را بدهد و یک ماهواره و اینترنت قوی برای استفاده روزی دو سه ساعت و نیز معاشرت با قوم و خویشها و همشهری ها را با هیچ چیز عوض نمیکردم. اما اگر دنیا را نمی گشتم، و تنها به شرح دیگرانی توجه میکردم که دنیا را دیده بودند و همه ی سعی شان این بود که به من دهاتی دنیا ندیده فخری بفروشند که چه فیض عظیمی را از دست داده ام که دنیا را ندیده ام.. هرگز طعم آن «علفی» که ده به دهانم مینهاد به مذاقم خوش نمی آمد و هر روزم تلخ می بود. و باز اینها را گفتم که اهل ده بدانند که آنچه که دارند بهتر از لاس وگاس و اروپاست. مردم تهران البته بسیار مار شده اند اما مردم ده ما باهم خوب هستند و هنوز آلودگی های رفتارهای اجتماعی تهران به آنجاها نرسیده. سعی کنید ده را همچنان پاک نگه دارید. همین اتاق محقر که در و دیوارش میلیاردها میارزد را بسنده کردن و عمری را آسوده زیستن یک برد بزرگ در زندگی است. مطمئن باشید که میلیاردی نیست در جهان که به اندازه همین کلب اسدلله ما شب با خیالی چنین راحت سرش را بر بالش بگذارد.


کلب اسدالله و خاله گوهر.. دو تا از خوشبخت ترین و بی غم ترین مردمان دنیا

۲ نظر:

  1. ۱- درباره مشکلات جزئی زندگی نگرانی مستمر نداشته باشید .

    تصویر ذهنی روشنی از سلامت جسمی و روانی مطلوب داشته باشید. زمانی که فشارهای عصبی مانند خشم ، تنفر و کینه افزایش پیدا می کند ، فعالیتها ی فیزیکی مانند پیاده روی با سرعت ، دوچرخه سواری ، نرمش عضلانی و سایر فعالیتهای ورزشی می تواند از شدت این فشارها بکاهد.

    ۲- ذهنتان را از نگرانی ها و بی قراری ها پاک کنید.

    درباره مسائل لذت بخش فکر کنید و به خاطر برخورداری از نعمت سلامتی ، شاکرباشید.

    ۳- زندگی کوتاه است ! آن را در آغوش بگیرید ! از آن لذت ببرید و به آن احترام بگذارید! لبخند بزنید و با صدای بلند بخندید .

    خندیدن نه تنها فشار عصبی و تشویش را کاهش می دهد، بلکه به طول عمر نیز می افزاید . زمانی که احساس فشار و اضطراب می کنید ، یک فیلم خنده دار ببینید ، یک کتاب خوب بخوانید و با بعضی از دوستان شوخ طبع خود تماس بگیرید.

    ۴- نگرش مثبت داشته باشید.

    نگرش مثبت سطح آسیب پذیری فرد را در برابر تصادف و بیماری های ناشی از فشار عصبی مانند نارسایی های قلبی را کاهش می دهد.

    ۵- تغییرات هر چند کوچکی را در زندگی خود ایجاد کنید .

    درمیان فعالیت های روزانه ، یک فنجان چای بنوشید و یک دوش ۳۰ دقیقه ای بگیرید. بهتر است یک سرگرمی برای لذت بردن پیدا کنید .

    ۶- خواب شبانه خوبی داشته باشید.

    یک خواب عمیق آرامبخش باعث رفع خستگی سلسله اعصاب و " خنک شدن " مغز می شود. از این طریق جلوی بیماری های ناشی از فشار عصبی را می گیرید.

    ۷- از خودتان زیاد انتقاد نکنید.

    هیچ کدام از ما انسانها کامل نیستیم ، به جای توجه به کمبود ها ، به ویژگی های مثبت شخصیت خود توجه کنید. آنها را پیدا کنید و پرورش دهید.

    ۸- اهداف جدید و واقع بینانه ای انتخاب کنید .

    برای نمونه شما می توانید نقاشی کردن ، ظریف کاری روی چوب ، سفال سازی و … را در برنامه زندگی خود قرار دهید. همه ما برای بیدار شدن از خواب و آغاز فعالیت روزانه ، نیاز به دلایل مثبت و انگیزه های لذت بخشی داریم، لذا مشاهده لیست اهداف روزانه ، در دسترسی آسان به آن اهداف به ما کمک می کند.

    ۹- از تمرین های مختلف آرام سازی استفاده کنید.

    آرام سازی در کسب انرژی جسمی و روانی به ما کمک می کند. برا ی این کار با دقت و به آرامی عضلات و ماهیچه های بدن خود را سفت و سپس آنها را شل کنید.
    محمود

    پاسخحذف
  2. در مورد کله کود غذای زمستانی قل پایین چی میدونید؟

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید