۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

مغازه سگ و گربه



در عکس زیر یکی از بوتیکهایی که در آن وسایل و اغذیه های سگ و گربه می فروشند. اینجا حتا سگ و گربه ها نیز شکم شان سیر است. والله تالله این که گرسنگی مردمان کشورهای گرسنه را به گردن مردم کشورهای مرفه میاندازند همه اش مزخرف محض است کار این کمونیستهای سه دهه پیش. واقعیت این است که همین افغانستان خودمان اگر مردمانش یکدیگر را ندرند براحتی غذای خود را تامین میکند و تازه به خارج هم میتواند مثل سابق صادرات داشته باشد. ای پدرت بسوزد.. فلانی که چه جهان را به آتش کشیدی.





























در عکس بالا سمتر راست با توجه به اینکه سگهای خانگی به جویدن کفشها علاقه دارند برایشان از روده یا سیرابی گاو کفش میدوزند که بجوند و بخورند. در سمت راست هم با روده و سیرابی استخوان درست کرده اند. این استخوانها بزرگ و مخصوص سگهای بزرگ است. اینها هرگز به سگها استخوان نمیدهند که ممکن است برود لای لسه سگها و خطرناک است.


 
یادش بخیر ... سگ اسمال دبور طفلی به یک «گنده ی خمیر» (یعنی یک چونه خمیر به اندازه یک نان) روزانه راضی بود و چه وفادار. اما سگ و گربه های بی چشم و روی اینجا اصلا یه رقم دیگه هستن. در غرب به سگها و گربه ها تقریبا همان اندازه اهمیت میدهند که به افراد خانواده. برای همین هم زیبا ترین اسمهای انسان که بنظرشان میرسد را روی سگ و گربه شان میگذارند. برخی از آنها از اسامی غیر اروپایی نیز خوششان می آید و روی سگها یا گربه شان میگذارند که چند بار وقتی این نام گذاری نامی از مقدسات مذهبی بودند مشکل پیش می آمد. از اینطرف مذهبی ها میگفتند چرا به مذهب ما توهین میکنید که اسم مقدسین ما را روی سگ تان میگذارید از آنطرف آنها میگفتند خلیلی هم تازه باید افتخار کنید ما اسم هرکسی را روی سگ مان نمیگذاریم. خلاصه طول کشید تا لااقل در اروپا مردم فهمیدند که اسامی مذهبی را نباید روی سگ بگذارند. البته تعجب کردند. اما نه به آن اندازه که فهمیدند از نظر برخی مذهبی ها سگ موجود نجسی است. این امر همانقدر برای آنها عجیب بود مثل آنکه به ما بگویند که مثلا مسیحیان اروپا کبوتر را نجس میدانند و از اینکه ما اجازه میدهیم کبوترها روی گنبدهای حرم بنشینند و به کبوترهای حرم دانه میدهیم تعجب میکنند.
البته در آمریکا که مردم فقط به اخبار چاردیواری خودشان گوش میدهند هنوز خبر ندارند که سر اسم سگ دعواست و گاهی مشکل پیش می آید.
 
 در بالا فروشگاه مرکزی گوتمبرگ را می بینید. همه رقم فروشگاه و رستوران در اینجا یافت میشود بجز مبلمان و وسایل بزرگ. خانمها معمولا اینجا قرار ملاقات میگذارند که قهوه ای یا بستنی با دوستانشان بنوشند و غیبتی بکنند. آقایان معمولا در جلسات بحث و گفتگوی عمومی یکدیگر را می بینند.




در بالا هم عکسی از داخل femman  فروشگاه مرکزی را می بینید. یک نیم روز را به دنبال خرید این در آن در زدن و لباسها و اشیا را زیر و رو کردن کار زیادی از مغز میکشد و بوی همبرگر مک دونالد دیوانه میکند. تابلوی مک دونالد در کنار سمت راست دیده میشود.














بفرمایید خربزه اصفهان. این خربزه تنها میوه ای است که تازه از ایران میرسد. بقیه اش خشکبار مانند پسته و بادام است که میرسد. سایر خربزه ها به اندازه کافی برای مسافرات مقاوم نیستند. خربزه مشهد که بزور به تهران میرسد. البته خاطرم هست که یکی دوبار با هواپیما از ایران خربزه مشهد هم آوردند که چون گران تمام شد زیاد استقبال نشد.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید