۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

«چایناتاون». شهر چینی ها




چد و ماریان و رضا صابر در دبیرستانی در کانتتیکت آمریکا. پدر و مادر چد در این دبیرستان درس میدهند. باجه هایی که میبینید برای شاگردان درست شده است. شاگردان میتوانند برای دقایقی مثلا نیم ساعت یا یک ربع این باجه ها را که ضد صدا هم هست در اختیار بگیرند. نامشان را در نوبت مینویسند البته معمولا خالی است. ضد صدا یعنی نه صدا به داخل میرود و نه به خارج می آید. حدس میزنید این باجه ها برای چی هست؟ باجه ها برای آن است که شاگردان به داخل آن میروند و آن دقایق را برای خودشان آزادند بدون مزاحمت دیگران به موسیقی گوش کنند یا خودشان عربده بکشند و یا جیغ بکشند و خودشان را خالی کنند. 



اینجا هم بخش دیگری از راهروهای مدرسه است و «ماری آن» مادر چد مشغول توضیح است. پله ها که مشخص است و در کنار راهی برای عبور شاگردان با صندلی چرخدار آماده شده است. در اروپا و آمریکا برای توانخواهان امکانات بسیاری در نظر گرفته شده و این امکانات از اتوبوس و خیابان و ترن گرفته تا مکانهای دولتی و خصوصی و خلاصه همه جا امکانات وجود د ارد. 
محیط های مداری آمریکا خشک تر از اروپاست و برای همین هم شاگردان با انظباط تر هستند. من از این یه رقم سوئد بسیار بسیار شاکی هستم که اینقدر برای بچه ها ارفاق قائل میشود که جای سوء استفاده فراوان باقی میگذارد. هر سال در سوئد بچه های مدارس چندین مدرسه را عمدا آتش میزنند و قانون به دلیل صغر سن به آنها کاری ندارد و این اصلا جالب نیست. اخیرا قانونی گذرانده اند که والدین این گونه بچه ها -که همه هم خارجی هستند یعنی یا عرب یا ایرانی یا یوگوسلاو- مجبورند خسارت عظیمی بپردازند. خسارت زدن به اتوبوسها و سوء استفاده از آزادی های این مملکت هرساله باعث رسیدن صدمات بسیاری به اموال عمومی میگردید که اخیر در اتوبوسها و ترامواها دوربینهای زیادی نصب کرده اند. تا بحال زورشان به طرفداران حقوق بشر نمیرسید. طرفداران حقوق بشر میگویند که نباید رفت و آمد انسانها تحت کنترل دوربینها باشد. البته من یکی سخت در این مورد مخالف حقوق بشر هستم.این گونه قوانین برای مردمی پیشرفته گذاشته شده نه مردمی که از این آزادی ها سوء استفاده میکنند و به اموال عمومی که از زحمت کار مردم و مالیات آنها فراهم آمده آسیب میرسانند. 

بالا سالن تمرین موزیک ارکستر سمفونیک مدرسه و پایین سالن آمفی تئاتر است که سالن برگزاری مراسم مختلف دبیرستان نیز هست. البته این گونه نیست که همه دبیرستانها چنین مجهز باشند اما بهرحال سالنی شاید کوچکتر و سالن موزیک کوچکتر دارند. 

 اینجا بخش چینی نشین شیکاگو است و من مشغول تماشای اجناس درون ماشین یک چینی دوره گرد هستم! در بیشتر شهرها بخش چینی نشین وجود دارد. چینی ها بعنوان کارگران روزمزد صدو اندی سال قبل از چین به آمریکا آمدند. آن زمان ساختمان راه آهن در سراسر آمریکا در حال ساخته شدن بود و نیاز به نیروی کار زیاد بود و چینی ها که مردمانی با استقامت بودند برای این کار ساخته شده بودند. اما چینی ها بر خلاف مردمان کشورهای اروپایی که به آمریکا مهاجرت کردند به آداب و رسوم خودشان حتا تا امروز پایبند مانده اند و هنوز به زبان خودشان باهم حرف میزنند و اصالت شان را فراموش نکرده اند. در «چایناتاون» یا بازار چینی ها یا مرکز چینی ها میتوان اجناس چینی و نیز مواد غذایی چینی را با قیمتی مناسب خریداری کرد. این قبیل مغازه ها در شهرهای اروپا، حتا کوچکترین شهرها نیز وجود دارد. در این سالها بسیاری خانواده های ایرانی نیز با غذاهای کشورهای دیگر بخصوص غذاهای چینی و تایلندی انس گرفته اند و یکی از غذاهای محبوب ماست که االبته بیشتر در رستورانها میخوریم. 

شیکاگو در کنار دیوار موجگیر ساحل دریا. این دیوار بطول چندین کیلومتر در کنار ساحل شیکاگو کشیده شده است و برای جلوگیری از هجوم امواج توفانی دریا به ساحل است. نقاشان آماتور به همین فاصله ها که می بینید به ابتکار خودشان دیوار را نقاشی کرده اند و بسیار تماشایی شده است بطوری که ساعت ها سر آدم با این نقاشی ها گرم میشود و میتوان به افکار کسانی که این نقاشی ها را کشیده اند پی برد. مثلا این یکی خیلی به مادربزرگش (که البته مادربزرگ همه ماست) علاقه داشته و من هم دارم بی بی جان را خدمت شما معرفی میکنم. اگر روی عکس کلیک کنید بزرگتر میشود. در دست بی بی جان یک برش نان است که به آن کره مالیده و با چشمهای زاغش دل میبرد. 
در زیر هم نواده او را می بینید که در زمان ساسانیان قبل از اسلام در ایران زندگی میکرده. این ظرف در موزه ای در واشینگتن قرار دارد که در آنجا یکی دو ظرف مربوط به ایران هست که در آینده به شما نشان خواهم داد فعلا ین یکی را دستگرمی داشته باشید تا بعد. 



۷ نظر:

  1. سمندر:
    گشتن در دنیا که محسن عزیزمان هم اغلب به آن مبادرت میکنند باعث آشنایی با دیگر مردمان و نوع زندگی تفکرات آنها میشود و با قبول عملکرد خوب آنها که با فکر ما همخوانی دارد قدمی در بهتر زندگی کردن بر میداریم و گاهی اوغات درسی برای زندگی.در اینجا مطلبی از وبلاگ"ناشناس"میاورم که بما درس استقامت در مشکلات و رسیدن به هدف میدهد
    در سال 1968 مسابقات المپیك در شهر مكزیكوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یكی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیكها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیك. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود. كیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیكی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 كیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست كه این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی كردند و یكی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق كردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میكردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره كرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یكی یكی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد كه دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید كه آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری كنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترك میكنند. اما...
    بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میكند كه خط پایان را ترك نكنند گزارش رسیده كه هنوز یك دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میكشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میكنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند

    پاسخحذف
  2. محسن- سمندر عزیز من نیز این ماجرا را چند باری بصورت یک برنامه مستند از تلویزیون سوئد دیده ام. این دونده در آغاز بازی بشدت زمین خورد اما هرطور بود تا آخر ادامه داد هرچند مقامی نیاورد.

    پاسخحذف
  3. آقا این بچه های ایران هم خوب گل کاشتن تو مسابقات آسیایی گوانجو چین خصوصا خانم ها دم همشون گرم باریکلا

    پاسخحذف
  4. دنباله ماجرا

    "جان استفن آكواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، كه ظاهرا برایش مشكلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود. 20 كیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این كه از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مكث كرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش كنند ولی او با دست آنها را كنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترك كنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترك نمی كند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترك نكرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینكه كم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره كرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حركت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند كیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مكزیكوسیتی غروب میكند و هوا رو به تاریكی میرود.



    بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شركت كننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیك میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میكنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از كف زدن حركت میكند و تمام استادیوم را فرامی گیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود. 40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلك هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حركت میكند. شدت كف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع كرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیك و نزدیكتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن كرده است انگار نه انگار كه دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او كه دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.

    آن شب مكزیكوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حما سه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حركت، مستقل از نتیجه بود. او یك لحظه به این فكر نكرد كه نفر آخر است. به این فكر نكرد كه برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی كند. او تصمیم گرفته بود كه این مسیر را طی كند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه كنند ارزشی كه احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد كه جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است

    او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری كه پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی كه نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت:" برای شما قابل درك نیست!" و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد:" مردم كشورم مرا 5000 مایل تا مكزیكوسیتی نفرستاده اند كه فقط مسابقه را شروع كنم، مرا فرستاده اند كه آن را به پایان برسانم."

    فیلمی كه از وی ساخته شد

    پاسخحذف
  5. اقا این سفر نامه هم چیز خوبیه ها
    سفر نامه ناصر خسرو

    پاسخحذف
  6. محسن جان این ظرفی که عکسش را در بالا گذاشته تازه دستگرمی بود سخت منتظریم ببینیم اصلش چه جوریه

    پاسخحذف
  7. محسن جان ممنون از زحماتتون این کار قشنگتون کمک میکنه که با اداب وفرهنگ دیگر کشور ها اشنا بشیم و الگوبرداری مثبتی از زندگی دیگران داشته باشیم

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید