۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

اینهم ده مون از اون بالاها


Image and video hosting by TinyPic 
عکس از گوگل ارث از فاصله 24 کیلومتری از زمین. انگار توی پنجره اتاق تان نشسته اید و دارید بیرون را تماشا میکنید.
  
شاید براتون عجیب باشه اما ده ما تا اولین جنگلها فقط 42 کیلومتر فاصله داره. یعنی اگر راه مستقیم از ده به اولین جنگلهای سر راه دریای مازندران میکشیدند پس از طق مسافت 42 کیلومتر شما به این جنگلها میرسیدید. و تا خود دریای مازندران چیزی نزدیک به 120 کیلومتر یا کمتر فاصله است. 
این گوگل ارث چیز خوبی هست که نمیدانم چرا در ایران فیلتر است یا جزو تحریم قرار گرفته. خلاصه بسیار حیف است اگر به آن دسترسی ندارید. 
در عکس بالا قلعه حاجی و دهملا و نیز کوه تپال و سیرو و مجن در جلوی عکس مشخص هستند. عقب تر مهمان دویه (ممدوه) و سعد آباد (آبگوشت بیگوشت) این عکس از ارتفاع سه کیلومتری گرفته شده است. و باز دورترها میتوانید حتا قزوین و تهران و آنطرف دریای مازندران و نیز گیلان را ببینید.
وبرای آنکه تصویر زیبای زیر را ببینید باید نزدک به دویست هزار کیلومتر از زمین دور شوید. البته کاری نداره، فقط ستونهای بتونی زیر آپارتمان تان را یخورده دراز تر بگیرید میرسید به این بالا. 

و این هم کره ی زمین زیبای ما با direct link .  

http://i809.photobucket.com/albums/zz11/mehreiran/2.jpg


تکرار؛
با خط سوم HTML code
Photobucket


تا جایی که بخاطر دارم در طی عمر چهار و نیم میلیارد سالی کره ی زمین مادر دوران تنها یک پهلوان از دل مادر بزاد و آن کسی نبود جز ممدلی حاج باقر ( امروز حاج ممدلی حاج محمدی).
 Image and video hosting by TinyPic
 (عکس از خط اول آپلود تینی پیک) 
اونروز که حاج ممدلی این وزنه را زد را خوب بخاطر دارم. تنه درخت آنقدر سنگین بود که حاج ممدلی تا گردن تو زمین باغ فرو رفت. همون تنه درخت را عصا کرد و یک یاعلی گفت و از زمین اومد بیرون. در عکس بچه ها را هراسان می بینید که از هیبت این موقعیت دارند اینطرف آنطرف میدوند. 
محسن و محمدرضا و احتمالا خواهرشان را در عکس میبینید. این هر سه کودک را که آن زمان یک سی چهل سالی از ما کوچکتر بودند را همینگونه بخاطر دارم. فرستنده عکس گفت که دختر محمدرضاست! والله آدم نمیدونه چی بگه از بچه های امروز هنوز نیم وجبی هستند رفتند زن گرفتن و بچه دار هم شدن! 
اما از شوخی گذشته من هنوز خیال میکنم که این بروبچه ها در همان سن و سالها هستند که من آنها را بیاد دارم و برایم مشکل است تصور کنم که اینها هم امروز مثلا ممکن است 40 سال به بالا باشند. 

ای روزگار... طی نشو با این عجله
آه ای زمان... بازگرد.. بازگرد..
ای خاطره های دوران نوباوگی من
در کوچه های غبار زده قلعه
و باغهای انگور پر از سکوتش
و شبهای پر ستاره اش
از خاطر نروید.. از خاطر نروید..
ای شبهای زیبای روستای من
آسمانت از الماس پاش ستاره ها
حتا بدون ماه چه پرنور بود.. چه پر نور
که من
به تاریکی ره به نور ستاره می سپردم.

امیدوارم که آقا محسن و آقا محمدرضا و آن دختر خانم هرکجا هستند سالم و سلامت باشند.
 با استفاده از گوگل ارث میام پایین.. روی بام خانه ی پدری در قلعه حاجی و از همانجا، روی پشت بام، کوه تپال و کوه ممدوه و نیز دامن را تماشا میکنم. از همینجا اگر از بطرف دامغان کوهها را دنبال کنیم یک رشته کوه هست که به هنگام پاییز و زمستان اول نوک این کوهها را برف میزند. همیشه کنجاو وبودم که ببینم آنطرف این کوهها چگونه است. البته گوگل ارث تصویرها را مقداری نرم تر میکند. یعنی نوک کوهها به آن تیزی نیست که در واقعیت هست. در زیر ببینید که پشت کوههای تپال و ممدوه چگونه است؛ 

پس از مهمان دویه در دامنه آن رشته کوه چندین رشته کوه و روستاها و دهات تا دریای مازندران راه است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید