۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

از هلو، شفتالو، شلیل، هلوی انجیری تا سالنهای ورزشی


...هلو، شفتالو، شلیل و هلوی انجیری. خیلی موقع ها با اینها مشکل داشتم که کدام به کدام است. یعنی میدانستم اما دوتا بود که حسابی قاطی میکردم؛ تفاوت هلو و شتفالو! شماها میدونید که تفاوتشون چیه؟ 
هلو را که همه میدانیم. میوه ای است کرک دار. جایی خواندم که از پیوند هلو با آلبالو شفتالو بدست میاد که تقریبا همان هلوست اما بدون کرک. 
و اما شلیل چیست؟ همان شفتالو!؟ این را نمیدانم. 
هلوی انجیری اما مشخص است که کدام است. در جایی خواندم که امروزه متجاوز از 150 گونه شلیل و هلو وجود دارد! 

 سوئد بیش از یکی دو میوه ندارد از قبیل سیب و آلو گلابی و نیز میوه های بوته ای مثل توت فرنگی و خلاصه میوه های بهاری. بقیه میوه ها از قبیل هلو و پرتقال و غیره از خارج وارد میشوند و طعم  و مزه شان نصف طعم و مزه میوه های ایران نیست. میوه ها را یکی دو هفته زودتر می چینند تا یک هفته ای که در راه هستند نپلاسند. خودتان دیگر میدانید چه میشود. فقط رنگ دارد. 
هنوز هم وقتی میخواهم از یک هلوی خوشمزه یاد کنم به یاد باغچه مادر میافتم که در آن یک ذره زمین انواع درخت میوه را داشتیم. چه انارهایی و هلوهایی و چه توتهای رنگ و وارنگ  خوشمزه ای و چه انگورهایی و زردآلوهایی. 
اواخر تابستان، شب که باغچه را آب میدادیم صبحش بجای صبحانه وقت خوردن هلو بود. هلوهای رسیده. آنقدر شب قبل آب خورده بودند و وقتی میخواستی از درخت آنها بکنی، پوستش ور می آمد و آبش چکه چکه میریخت. اینقدر رسیده و آبدار بود. و چه بویی. هوم م م. هلوی گنده ای بود. پوستش را با آقاجون میکندیم و میخوردیم. البته من رویم را آنور میکردم و تلاش میکردم هلو را درسته بخورم. البته گنده تر از آن بود که بتوانم ببلعم. در نتیجه خورده خورده میخوردم تا به اندازه ی بشود که در دهانم درسته جا بشود. چه حالی میداد وقتی آبش از کنار دهانم روی چانه ام میریخت. آنوقت آسمان دیدن داشت. دوتا هلو کافی بود که تا ساعت ده نگذارد گرسنه شوم. شیرین و آبدار. 
و امروز این هلوها هیچ دلی از من نمیبرند. بزور میخورم. ولی خوب.. میخورم. تا دیشب هلوی انجیری و هندوانه هم بود اما ته اش را در آوردیم. هندوانه و طالبی و خربزه بهتر می مانند و طعم ایران را دارند. آنها را از ترکیه و اسپانیا می آورند.

دوچرخه 
Image and video hosting by TinyPic

عکس شماره 2- آیا عکس بالا را می بینید؟  عکس بالا دوچرخه مرا در راه دوچرخه رو کنار خیابان نشان میدهد. این راه بین خانه تا مرکز خرید است که با دوچرخه دو دقیقه طی میشود. با دوچرخه تا محل کارم بیست دقیقه و تا دانشگاه سه ربع راه است. و اینهاست عواملی که باعث میشود که مردم سوئد در سطحی وسیع از دوچرخه استفاده کنند؛ وجود امکان این کار.
شما نمیتوانید در تهران 12 میلیونی بدون وجود پیاده روی مخصوص عابر و جاده دوچرخه رو، مثل عکس بالا، توقع داشته باشید که با دوچرخه به سر کار بروید تازه بشرط آنکه محل کار به خانه تان نزدیک باشد و مثلا سه ربع یا حد اکثر یک ساعت با دوچرخه طول بکشد. خاطرم هست که در سال 1354 فاصله بین خانه مان در مجیدیه تهران و چهار راه پهلوی را که در آنجا انگلیسی میخواندم و راه  سرازیری بود با سرعت و ظرف نیم ساعت و حتا بیست دقیقه طی میکردم و هنگام برگشتن به خانه که سربالا بود میشد چهل و پنج دقیقه.
در سوئد از صد سال قبل فکر محل عبور عابر پیاده و از بعد از جنگ دوم جهانی هر سری خانه هایی که ساخته شد و خیابانهای جدید که ساخته شد اجازه ساخت داده نمیشد مگر آنکه قبلا محل عبور جاده مخصوص عابر پیاده و دوچرخه را در کنار هم در نظر گرفته باشند. بدین ترتیب امکان استفاده از دوچرخه برای مردم فراهم آمد. حال امروز ایا میتوان در خیابانهای تهران که خانه ها و ساختمان ها ساخته شده و کار از کار گذشته جاده دوچرخه رو کشید؟ اما میتوان قوانینی را گذراند که دیگر خانه سازی و ساختمان سازی و محله سازی نشود مگر آنکه محل عبور دوچرخه و عابر در نظر گرفته شود. بدین ترتیب مردم تشویق به استفاده از دوچرخه شده و سلامتی شان حفظ خواهد شد.

دویدن


عکس شماره 3 -  آیا عکس بالا دیده میشود؟

شهرسازی از 70 سال قبل در سوئد به گونه ای است که تا حد امکان همه جای شهر به هم ربط نداشته باشد و یا یک جاده در کنار محله کشیده اند که ماشینهای آنها که اهل محل نیستند نیازی به رد شدن از محل نداشته باشند. شهر مثل ریشه های یک درخت به هم وصل است و اگر شما میخواهید از یک طرف شهر به طرف دیگر بروید، نمیتوانید از همه محله های سر راه رد شوید و یا راه تان دورتر میشوئد. در شهر سازی مدرن معمولا هر محله ای بسته است و راه خروج آن همان راهی است که از آن به محل آمده اید. در نتیجه فقط کسانی وارد محل میشوند که ساکن محل هستند و ترافیک بسیار کم میشود.
معمولا بین چند محل یک محل را خانه سازی نکرده اند بلکه تبدیل به پارکهای طبیعی کرده اند و در آنها راههای مخصوص پیاده روی و یا دوچرخه سواری ساخته اند و مردم نیز نهایت استفاده را از این امکانات میبرند. در یک گردش یکساعته میتوان افراد بسیاری را در حال پیاده روی و یا دویدن دید. در کنار همه اینها باید سالنهای ورزشی را نیز اضافه کرد که چندان ارزان هم نیستند اما مردم بسیاری را در آنها در حال دویدن روی دستگاهها و یا تمرین با وزنه ها مشاهده میکنید.

 عکس شماره 4 -  آیا عکس بالا را می بینید؟
یک سالن ورزشی ممکن است بزرگ یا مثل این یکی کوچک و در یک مجموعه آپارتمانی در یک محله باشد. این سالنها خصوصی است و مردم پول نسبتا زیادی میدهند که ما ایرانی ها معمولا زورمان می آید از این پولها بدهیم. در عوض ما برای شکم و وسیله خانه خیلی خرج میکنیم اما سوئدی ها وسیله خانه و شکم برایشان اهمیتی ندارد. مسافرت و سلامتی و ورزش و البته مشروب آخر هفته و مهمانی و خوش گذراندن برای شان مهمتر است و پول خوبی میدهند. برای استفاده از سالنهای ورزشی دولتی هم باید پول داد. من و دوستانم تشکیل  یک انجمن ورزشی را داده ایم. وقتی انجمن ورزشی داشته باشید پول استفاده از سالنهای ورزشی مثل سالن فوتبال و والیبال نصف قیمت میشود. ما هفته ای دوبار فوتبال بازی میکنیم.

اگر ده ما و حتا دهملا یک سالن ورزشی داشت، یا حتا مجموعه روستاهای قلعه حاجی و دهملا و کلاته ملا و بقیه آن روستاها یک مجموعه ورزشی داشتند، مسلما بجای کشیده شدن برخی جوانان بسوی اعتیاد، آنها در این سالن ورزشی جمع میشدند و سلامت و تندرست می بودند. خدا از کدام مسلمان راضی تر است.. آنکه هرسال روزهای محرم خرج فراوان میکند و یا آن مسلمانی که تلاش میکند تا با جمع آوری پول یک سال این خرجها، و کمک گرفتن از دولت یک مجموعه ورزشی برای سلامتی جوانان مسلمان آن منطقه بسازد؟ کدام شایسته تر است؟ یک معتاد سینه زن امام حسین یا یک جوان رشید و ورزشکار و سالم زیر علم امام حسین؟

۳ نظر:

  1. اقا محسن متاسفانه هیچکدام عکسها دیده نمیشود

    پاسخحذف
  2. تا انجا که من میدانم شفتالو همان شلیل است در قدیم به شلیل میگفتند شفتالو ممنون از وبلاگ خوبتون در ضمن عکسها باز نمیشود

    پاسخحذف
  3. سجاد ابراهيمي-حميد كبابي-ممد ممول-ممد عباس قلي-دكتر كامل-حامد پتي يک نظر جديد درمورد پیام شما گذاشته است " به وبلاگ روستای قلعه حاجی خوش آمدید. " .

    سلام يا علي چه خبره تو قلعه!
    بيا بيرون از قلعه از بيرون تو نگاه كن بشين خوب تماشا كن چاهاي ده خوشك شوده سبزي ده كم شده مهر و صفااز ده رفت بزرگترا يكي يكي رفتن ديگه از بازيهاي قديمي مثل:چوالك-بتراش-جوزبازي-خرپليس-ارنگ ارنگ...
    ديگه خبري نيست ديگه حمام قلعه مثل قديم پول چنج نمي كنه و اهالي براي تبديل ريال به يورو مجبورن به تهران سفر كنند و ديگه بر نمي گردن(راستي خراصغر كل عباس هم مرد)

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید