۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

از قلعه بالا تا کلاته ملا



 فصل گیلاس و توت

 گیلاس دهملا. عکس از «محمد شیرمحمدی» برگفته از گوگل ارث
 دیدن این عکس گویای مسائل بسیاری برای کسی مثل من است که سالهاست از ایران بدور هستم. یادم هست که به هنگام نوجوانی یکی دو تابستان را چند روزی به باغ زنده یاد حاج باقر پدر علی حاج محمدی رفتم و در چیدن زردآلو ها و بسته بندی آنها کمک میکردم. از جمله کارهای من ساختن جعبه های چوبی با الوارهای نازک بود. با مشاهده عکس بالا متوجه شدم که آن جعبه های چوبی جای خود را به جعبه های پلاستیکی داده است که امکان استفاده دوباره و یا بازیابی آنها در صنایع پلاستیک وجود دارد. و اینکه گیلاسها را در پلاستیک گذاشته اند نشان از سطح بالای بسته بندی و رعایت استانداردهاست. و البته به قیمت خوبی هم فروش میرود. 
آنگونه که پی برده ام باغهای زردآلو و گیلاس کم کم به باغهای پسته تبدیل میشوند که سود بیشتری دارد. این سود بیشتر و نگهداری راحت تر باغهای پسته امر پنهانی نبود. کلاته ملا آنقدر که باغهای پسته داشت باغهای انگور و زردآلو نداشت و عجیب بود که مثلا قلعه یا دهملا زودتر ترغیب به کاشت درختان پسته نکردند. در مورد زعفران نیز اخیرا پیامهایی آمده بود که نشان میداد کشت زعفران بسیار به صرفه است و قوم و خویشهای ما به این کار مشغولند از جمله آقا مهرداد.. شاه دوماد تازه وارد به جمع ما مرغ و خروسها. 
 در زیر عکسی از کلاته ملا را ملاحظه میکنید.


 کلاته ملا دارای جمعیتی بسیار بیشتر از قلعه حاجی است. فقط قوم و خویشهای مادری من به تنهایی در این ده تعداد زیادی را در بر میگیرد. آنچه که از این ده بیاد دارم جایگاه بنزین جاوید، آسیاب محمد (صادقی؟) پسرخاله مادرم در ورودی ده، کاریز کلاته ملا  است که مظهر آن، یعنی آنجا که آب به سطح می آمد، درست در روبروی خانه محمد پسرخاله. مصطفی پسر محمد هم سن و سال من و رفیق بودیم. هنوز حیات خانه و محل آسیابی که با موتور دیزل کار میکرد را بیاد دارم. بجز این آسیاب، دو یا سه آسیاب هیدرولیک سنتی نیز در دهملا با فشار آب کار میکردند که آرد بسیار نرم و مرغوبی تحویل میدادند. من چند باری در چاه این آسیابها آبتنی کرده ام. ته آن یک سوراخی بود که از آنجا آب با فشار خارج میشد و چنانچه پای آدم آنجا گیر میکرد احتمال خفه شدن زیر آب داشت. البته تصور نمی کنم که ارتفاع سه چهار متر آنچنان فشاری بوجود می آورد که آدم نتواند پایش را رها کند اما خوب.. ما هم هرگز نگذاشتیم کار به آنجاها بکشد.


 درخت توت در کرتای یونان. پس از سالها به درخت توت رسیدم که هنوز نرسیده بود. اگر دقت کنید ملاحظه می کنید که تنه درخت سفید رنگ است. این رنگ سفید از موادی است که به آن میزنند و جنس آن نمیدانم چیست. به بسیاری از درختها این مواد را میزنند که حشرات نتوانند به پوست درخت نفوذ کنند و از آن مهمتر از رفت و آمد مورچه ها بر شاخ و برگهای درختها جلوگیری میشود. حالا چرا از رفت  و آمد مورچه ها جلوگیری شود؟ دلیل آن است که شته هایی که آفت درختها هستند توسط مورچه ها کشت و چوپانی میشوند. اگر مورچه ها نباشند، سایر حشرات نظیر کفش دوزها بسرعت شته ها را میخورند اما مورچه ها به آنها حمله میکنند و آنها را از شته ها دور میکنند. در یک کتاب علوم خواندم که وزن مورچه های روی زمین صد برابر وزن تمامی انسانهاست. خیلی عجیب است.خلاصه این هم روشی برای مبارزه با آفات است که نمیدانم آیا در ایران نیز رواج دارد یا خیر. روشی است بسیار مناسب و بدور از آلودگی های سمپاشی ها. قدیمها یادم هست که درخت انگور را به قول آنجایی ها «می شستند» و منظور سم پاشی بود. این سم ها بسیار خطرناک بودند و تبعات بدی داشتند که بعدها خود را نشان میداد. 
وقتی باغچه را ساختیم مادرم که عشق باغچه بود شروع کرد به پیوند زدن و در این کار استاد شده بود.. در آن باغچه کوچک انواع درختها بود و به هر درختی هم چند نوع میوه پیوند زده بود. در نتیجه انواع و اقسام آفات نیز مهمان بودند. یک روز که یکی از کارمندان کشاورزی به همراه سپاهی ترویج و آبادانی به ده آمده بود میگفت خوب است که برای تعلیم نوع سم و سمپاشی اهالی را به خانه خانم کردی دعوت کنیم چرا که انواع آفات اینجا جمع است. خود من آن زمانها بارها بدون استفاده از ماسک درختهای باغچه مان را سمپاشی کردم. خلاصه اگر می بینید اینجا چرت و پرت مینویسم تبعات همان سمپاشی هاست.
 ***

هیچ میدانستید قلعه پایین ما یک خواهر هم دارد؟ اسمش «قلعه بالا» است. دهی است در جنوب راه شاهرود به سبزه وار.
قلعه بالا- عکس از مجموعه میراث فرهنگی شاهرود در گوگل ارث علیرضا اسلام پناه
 بچه که بودم اسم «قلعه بالا» را شنیده بودم. میگفتند چنین دهی در نزدیکی شاهرود هست. در گوگل ارث که پرسه میزدم وقتی عکسهای مجن را نگاه میکردم به این عکس برخورد کردم.
قابل توجه دوستان که وقتی از موضوعی عکس میگیرند تلاش کنند مثل عکس بالا باشد و مثل من در کنار درخت توت عکس نیاندازند. من اگر میدانستم که از این عکسها میخواهم در اینجا استفاده کنم یک عکس جداگانه میگرفتم که خودم در آن نباشم.  متاسفانه همه عکسهایی که گرفته ام برای خودم بوده و از میان آنها دارم انتخاب میکنم و شما مجبورید چهره شش در چهار ما را نیز در عکسها تحمل کنید. خوشبختانه پس از این دیگر عکسی که مناسب وبلاگ باشد در عکسهایم ندارم.  البته معنای این حرف این نیست که از خودتان عکس نفرستید. چرا.. یک عکس از دور هم جمع شدنهای تان و در حالات طبیعی بیاندازید بسیار هم جالب خواهد بود.

 و دست آخر هم یک ویدیو که از یوتوب پیدا کرده ام اینجا برای تان میگذارم.  از یک پیرزن زبر و زرنگ. نمیدانم از کدام ده است و در کجای ایران قرار دارد اما بسیار احساس نزدیکی به آن میکنم. باید جایی بین تهران و شاهرود باشد. شاید هم دیده باشید. کلیدش گم شده و کلیدساز آورده و از دیوار بالا میرود که در حیاط را باز کند تا کلید ساز به کارش مشغول شود. کلید ساز هم که آدم باذوقی است بلافاصله فهمیده که این صحنه جالب باید باشد و از پیرزن فیلم گرفته است. نکته جالب دیگر مهارت پیرزن و وزن کم اوست که علیرغم پیری از عهده چنین کاری بر می آید. علیرغم یا علی گفتن و یا الله گفتن همراه با ناله اش مشخص است که وضع سلامتش بد نیست.



راستی وبلاگ چند بیننده از آمریکا و آلمان نیز دارد. اگر امکان دارد این دوستان بنویسند که آیا اهل این نواحی هستند یا دل شان نزد اهالی قلعه حاجی گیر کرده سر میزنند.




۸ نظر:

  1. سلام اقا محسن من علیرضا نوه شیخ محمد حسین عنبری پسر حسن و برادرزاده محمد اقا عنبری دوست دوران نوجوانی شما هستم کار قشنگی انجام دادید منتظر عکسهای من از روستای قشنگمان قلعه حاجی باشید *

    پاسخحذف
  2. داشتم فکر میکردم جالب میشد اگر در مورد رفتار و خلق و خوی اهالی ده مینوشتید.
    مثلا فلانی این خصوصیت رفتاری رو داشت یا میتوان به نوع حرکات و لحن صحبت یا حتی تکیه کلام های افراد هم اشاره داشت تا تاثیرش در ذهن اثر بخش تر باشد البته به گونه ای که حالت تمسخر و اهانت به شخصیت کسی پیش نیاید.
    خصوصا برای کسانی که با این ده آشنایی ندارند میتوانند راحت تر با این ده و آدمهای بی آلایش و پاکش ارتباط برقرار کنند. میشه مثه یه کتابه قصه.

    پاسخحذف
  3. علیرضاخان عزیز، خوشحال از حضور شما و به عمو محمد هم سلام برسانید. زنده یاد شیخ ممدوسین را نیز بیاد دارم یادش گرامی.

    پاسخحذف
  4. محسن- دوستی که از خلق و خوی اهالی خواسته بودید من بیست و چند سالی است که از ایران دور هستم. خلق و خوی اهل ده تقریبا یکی است و همه مهربان و صلح طلب هستند. در این سالها بخشهایی از دنیا را دیده ام و با مردمان مختلفی حشر و نشر داشته ام. همینقدر بگویم که ده ما مردمان خوبی دارد.

    پاسخحذف
  5. سلام محسن جان

    من محمد شير محمدی هستم.

    مهندس کامپيوتر، بچه دهملا ساکن تهران هستم.
    اينو نوشتم که بدونی خيلی گل و باهالی که اصالتتو فراموش نکردی. نديده يک دنيا دوستت دارم.

    از اينکه عکسه باغمونو گذاشتی ممنونم
    الان گيلاسا رسيده، دارم می رم کمک بابا چند روزی اونجا، جاتو خالی میکنم با صفا
    My email is:m.shirmohammadi@yahoo.com

    پاسخحذف
  6. محسن- سپاس محمد جان حتما جای مرا خالی کن

    پاسخحذف
  7. داش محسن باسلام در مورد مواد بکار رفته سفید رنگ برای جلوگیری از نفوذ حشرات در تنه و روی درخت توت که در عکس دیدم لطفا جستجو کنید شاید کشاورزان ما هم بتوانند از ان برای از بین بردن شته هاوسایرحشرات درختان را نجات دهندمخصوصا افتی بنام پسیل که دشمن سرسخت درختهای پسته میباشدکه باعث ضرروزیان برای آنهامیگردد. داش ابی

    پاسخحذف
  8. سلام من آخرین نوه عباس ابویی هستم.همیشه شاد و سبز باشید.

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید