۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

گپی از سوئد


 دریاچه ای در شهر گوتمبرگ سوئد در تابستان

سلام به شما دوستان خوب. امید که سرحال و برقرار باشید. این بار پست جدید وبلاگ چند روزی بیشتر طول کشید دلیل آن هم «بیرون نرفتن بی بی از بی چادری» بود.
هدف من از آغاز شروع این وبلاگ ایجاد یک نقطه همبستگی و همنظری و طرح مسائل ده و مسائل حاشیه آن بود. تو گویی ممکلت قلعه حاجی با انجمنی که دارد و با فعالیتهای اجتماعی که در آن هست نیاز به یک روزنامه نیز دارد که مردمان در آن تبادل نظری بکنند. البته انتظاری نیست که یکی از روستایی ها که سواد خواندن و نوشتن هم بزور دارد نظرش را شخصا برای وبلاگ ارسال کند و یا تلفنی با من تماس بگیرد اما انتظار این بود که شما دوستانی که در آنجا هستید و بهرحال به اینترنت دسترسی دارید و در تهران یا در ده هستید در این موارد فعال تر باشید و نظرات آن روستایی را در اینجا منعکس کنید. شاید این خواسته به نظر عجیب و نامربوط بیاید که ای بابا.. حالا کی به این وبلاگ توجه میکند که بخواهیم آنرا جدی بگیریم. و این دوستان در حال حاضر حق هم دارند. اما این را نیز اطمینان دارم که روزی خواهد رسید که قلعه ما و حتا دهات اطراف وبلاگها و یا سایتهای خودشان را خواهند داشت و به مسائل ده خواهند پرداخت. در این میان سایتها و وبلاگهایی که زودتر آغاز کرده و فعال باشند تاثیرگذار تر خواهند بود. من خیلی دلم میخواهد که خود انجمن ده یک سایت اینترنتی داشته باشد که از اهل ده آنها نیز که در تهران هستند از مسائل ده باخبر باشند و چه بسا بتوانند موثر تر به ده شان کمک کنند. ارتباطات بیشتر خواهد بود و نیز کم کم توجهات به اینترنت جذب خواهد شد. همانگونه که تلفن، ماشین لباسشویی، و گاز به ده آمده، اینترنت هم خواهد آمد و راه اینچنین طی خواهد شد.شرکت نسل تازه در ایینترنت باعث پیشرفت خواهد بود.

***
تا آنجا که بخاطر دارم اهل ده وقت اضافه زیادی داشتند که به دم قلعه جمع شدن میگذشت. میتوان از این وقتها استفاده بیشتری کرد. من قبلا هم روی این موضوع تاکید کرده ام. بازهم تاکید میکنم بلکه دوستان قضیه را جدی تر بگیرند.
یک گروه سه چهار نفره هم کافیست. اینها شروع کنند به کارهای مفید برای ده که به کسی هم آسیبی نرساند. میتوانند از تمیز کردن اطراف ده شروع کنند. شاید اوایل توسط برخی که فهمی از این مسائل ندارند حتا مورد تمسخر هم واقع شوند. اما مهم این است که این افراد تا چه حد برای کار خود ارزش قائل هستند. وقتی اینها کار خود را جدی گرفتند از طرف دیگران نیز مورد احترام واقع میشوند و مطمئنا افراد بیشتری داوطلب خدمات عمومی خواهند شد. روزی دو ساعت هم کافیست. نیازی نیست که از صبح تا شب باشد. 
اینها میتوانند با انجمن ده صحبت کنند شاید بودجه ای حتا از دولت بتوانند بگیرند برای درخت کاری لب جویهای عمومی و یا حتا کشت گیاهان مخصوص دشت که به سبزی محیط کمک کند. بودجه های بسیار زیادی در این کارها هست که میتوان از دولت دریافت کرد.
 از مسجد ده بجز عبادت و عزاداری ها میتوان استفاده های دیگری هم کرد. میتوان یک سیستم اینترنت در مسجد براه انداخت و کلاسهای آموزشی ایجاد کرد و ارتباط نسل تازه ده را با سایر نقاط ایران برقرار کرد. در آینده مشاغل به صورت اینترنتی خواهد بود. مثلا شما ممکن است برای طی دوره ای برای مدتی به یک شهر دیگر بروید اما بقیه تحصیل تان را از طریق اینترنت ادامه بدهید. هم اکنون رشته های دانشگاهی بسیاری در سوئد و فکر میکنم در ایران هم از راه اینترنت مقدور است. در سال چند روزی را دانشجو برای تکمیل کار و ارائه کار به محل دانشگاه میرود. بسیاری هستند که مشاغلی از قبیل برنامه نویسی و غیره دارند که نیازی نیست حتما در محل کار حضور داشته باشند بلکه از خانه کارشان را انجام میدهند و توسط اینترنت به محل کار ارسال میکنند. سروکار داشتن با اینترنت میتواند در آینده نزدیک عده زیادی را به کار مشغول کند. اینترنت امروز البته ممکن است گران باشد اما در واقع این امکان هست که حتا روزی بصورت رایگان در اختیار عموم باشد.
اینترنت محل فعالیتی است که نسل تازه را از درگیر شدن به مواد مخدر از سر بیکاری و غیره باز میدارد.
****
و اما راستش حرفهای من هم ته کشیده و  دیگر عکسی هم از ده ندارم. با توجه به موضوع وبلاگ برای بیشترینه این اهداف حرفی برای گفتن ندارم. از در و دیوار و سوسک و کوه همه را هرچه میدانستم در مورد آن خطه نوشته ام و شما دوستانی که برایم عکس میفرستادید را تا آنجا که حالش را داشتید در این مورد دوشیده ام. میماند صحبت و گپ عمومی تا موضوعات تازه ای باز شود. لذا فعلا تا اطلاع ثانوی و فقط برای آنکه دوستانی هم که سر میزنند دست خالی بر نگردند، میپردازیم به گپ و گفتگو. اما خوب گپ و گفتگو هم امری است که در اینترنت بسیار باحال ترش را میتوان پیدا کرد و اگر بخواهیم همه اش به گپ بگذرد بازهم وبلاگ جذابیت خود را از دست خواهد داد. اگر خودم در آنجا بودم مطمئن باشید که از ترک دیوار گرفته تا برگ در جوی آب افتاده همه برایم موضوع قابل بحث بود اما ... 
بگذریم. حالا که حرفی از ولایت خودمان نداریم کمی از ولایت سوئد برای تان بگویم تا هم گپی زده باشیم و هم سودی برده باشیم.  آنچه را که از اینجا میخواهم برای تان تعریف کنم از این رو قابل بحث است که میتواند ایده دهنده برای آیندگان باشد. و اینکه گونه های دیگر زندگی چگونه است و مردمان دیگر چگونه به زندگی نگاه میکنند. 
سوئد چیزی نزدیک به یک سوم ایران مساحت دارد اما هنوز جزو کشورهای بزرگ دنیا به حساب می آید. بیشتر کشورهای دنیا را کشورهای کوچک تشکیل میدهند. کشورهایی مثل روسیه و کانادا و آمریکا و برزیل و چین و هند بخش های بزرگی از جهان را اشغال کرده اند و این تعداد هنوز به ده کشور هم نرسیده. پس بقیه خاکهای باقیمانده کره زمین باید بین دستکم 150 کشور دیگر تقیسم شود که اگر به مساوات تقسیم شود به هرکدام خاک کوچکی خواهد رسید. با این حساب کشور ما ایران یکی از بزرگترین کشورهای جهان است. من کشورهای لوگزامبورگ و موناکو را دیده ام که این آخری، یعنی موناکو، مساحتی به اندازه مساحت دهملا و قلعه حاجی دارد و در جنوب فرانسه، بین ایتالیا و فرانسه قرار دارد و محل زندگی ثروتمندان است و زیر نظر کشورهای ایتالیا و فرانسه قرار دارد. زبان مردمان آن فرانسوی و ایتالیایی و در آمد آن از توریسم است. 
و اما سوئد.. این کشور تو گویی محل طبیعی زندگی انسانهاست. هرگز احساس نمیکنید که کسی به شما زور گفته و یا بر خلاف میل تان دارند عمل میکنند. و این نعمت بزرگی است. عقده ای در گلوی کسی از این بابت وجود ندارد. 
در سوئد نه پول نفت است و نه سایر درآمدهای اینچنینی. مردم از زن و مرد کار میکنند و از حقوق شان به دولت مالیات میدهند. یعنی اگر یک سوئدی ماهی یک میلیون تومان در آمد دارد، باید 300 هزار تومان آنرا به دولت بدهد. دولت از این پولها برای پرداخت به کارمندان و ارتش و اسفالت کردن خیابان و کمک کردن به پیرها و ساختن مدارس و بیمارستانها و غیره استفاده میکند. این که این پولها چگونه خرج بشود را دولت باید تصمیم بگیرد. عقیده مردم برای چگونگی خرج کردن ین پول مالیات متفاوت است. برای همین هم مردمی که در مورد خرج کردن این پولها یک عقیده نزدیک به هم دارند تشکیل یک حزب را میدهند. اگر این حزب در انتخابات بیشترین رای را آورد، رئیس حزب میشود نخست وزیر و بقیه اعضای دولت نیز از این حزب خواهند بود. این کل قضیه است که به ساده ترین حالتی شرح داده شد. 
  در بالا عکس یک خانم متصدی اداره کاریابی را ملاحظه میکنید. دولت تلاش میکند که افراد بیکار هرچه زودتر کاری دست و پا کنند و یا برای افراد دوره های تحصیلی و یا آموزش عملی تهیه می بیند تا بکاری مشغول شوند.
مردم غیر از اینکه به دولت مالیات میدهند، سالانه دو درصد حقوق شان را برای بیمه بیکاری میپردازند و روزی اگر به دلیلی بیکار شدند، از صندوق بیمه به آنها تقریبا به اندازه حقوق شان پول میدهند تا کار دیگری را پیدا کنند. حالا ممکن است فردا کار پیدا شود و ممکن است تا 5 سال دیگر هم کار پیدا نشود. بهرحال طرف بدون حقوق و خرجی نخواهد ماند.
 در بالا یک اداره کاریابی معمولی را ملاحظه میکنید. در اینترنت رایگان بیکارها به دنبال کار میگردند. شرکتهایی که نیاز به نیروی کار دارند نیازشان را به اداره کاریابی منعکس میکنند تا افراد بیکار بتوانند آنها را پیدا کنند. در هر شهری بسته به تعداد جمعیت تعدادی از این ادارات و مکانها وجود دارد. در شهر ما گوتمبرگ سه چهار تا از اینها هست.
وقتی مردم سی درصد حقوق شان را مالیات میدهند، میتوانند دولت ببرند و دولت بیاورند و این چیز کمی نیست. مردم، از جمله ما ایرانیان مقیم سوئد، با کمال میل این مالیات ها را میدهیم و در کشور زیبا و کم دردسر سوئد زندگی میکنیم. 
هوا البته زمستانها از ایران در مجموع گرم تر است اما تابستانها بارانی و کمتر آفتابی است. برای همین هم مردم سوئد تابستانها یا زمستانها به مسافرت به جاهای آفتابی میروند. مسافرت با تورهای مسافرتی بسیار ارزان است چرا که عده بسیاری به مسافرت میروند و این امر در مجموع به ارزان شدن مسافرتها کمک میکند. 
  ساختمان یک مهد کودک در زمستان. البته همه مهد کودکها اینجوری نیست. میتواند خانه ای در میان خانه ها باشد و یا حتا آپارتمانی در میان آپارتمانها باشد. 

بخشی از پول مالیاتها برای ساختن مدارس و مهد کودکهاست. در یک مهد کودک ممکن است 20 تا 25 بچه دوساله تا 6 ساله باشد. این بچه ها را حدود 5 نفر کارمند نگهداری میکنند. هر کارمندی اگر ماهی 18 هزار کرون حقوق بگیرد فقط حقوق اینها میشود ماهی مثلا 95 هزار کرون. کرایه محل و خرج غذا و غیره هم ماهی 20 هزار کرون، میشود ماهی ده هزار کرون. این مهد کودک ها باید از طرف دولت زیر نظر باشند پس آنجا نیز عده ای کارمند دارد و در مجموع بگوییم ماهی 130 تا 150 هزار کرون فقط خرج مهد کودک این بچه ها است که میشود 
 یک روز عادی در مهد کودک. بچه ها برای انجام یک بازی یا برنامه دور هم نشسته اند.
هر بچه ای تقریبا ماهی 7 هزار کرون برای دولت خرج دارد که از محل مالیاتها پرداخت میشود. پس مالیات شما که بچه ندارید صرف مهد کودک کسانی میشود که بچه دارند. البته با توجه به حقوق والدین، آنها نیز باید خرج مهد کودک را بدهند که مبلغ کمی است. من دو فرزند دارم که هردو در سوئد به مهد کودک رفته اند و ما ماهی 800 کرون برای آنها به مهد کودک میدادیم که مقدار ناچیزی است. درعوض بهترین نگداری بچه، تربیت بچه، غذا، و خلاصه همه چیز از صبح ساعت 8 تا بعد از ظهر ساعت 5 یا 6 به عهده مهد کودک است. بچه ها مهد کودک را بسیار دوست دارند و کارمندان بسیار به بچه داری علاقه دارند. 
 کارمند مهد کودک کودکی را در آغوش دارد. کارمندان همه دوره دیده هستند و تعدادی از آنها لیسانس مهد کودک دارند.
خوب.. فعلا برای امروز کافیست تا بعد که بیشتر به کارکردهای جامعه سوئد بپردازم.


بچه های مهد کودک مطابق برنامه هوا سرد باشد یا گرم، یا باران نم نم ببارد تفاوتی ندارد، باید دو ساعت را در هوای بیرون بگذرانند و بازی کنند.هنگامی که کودکان برای گردش و یا بازی به بیرون از مهد کودک میروند، همه باید دست هم را بگیرند و به دنبال هم در یک صف حرکت کنند. به تن بچه ها پوشش شبرنگ و روشن میکنند که بخصوص به هنگام عبور از خیابان بهتر دیده شوند.

۸ نظر:

  1. اقا محسن امیدوارم روزی در ایران عزیز ما هم مردم اینقدر رفاه و اسایش داشته باشند وهرگز گدایی در ایران پیدا نشود شنیده ام در سوئد گدایی پیدا نمیشود با تشکر از وبلاگ خوبتون

    پاسخحذف
  2. محسن- در سوئد گدا پیدا نمیشود. هرکسی که به شهرداری محل مراجعه کند و بگوید که بیکار است، خانه ندارد، شهرداری یک اتاق یا آپارتمان در اختیار او قرار میدهد و همچنین خرجی یک ماه را به او میدهد. البته شهرداری خوب در این مورد تحقیق میکند. اما گدا از کشورهای دیگر به سوئد می آید. گاهی به نام نوازنده دوره گرد در متروها و یا کولی ها که از یوگوسلاوی به سوئد می آیند و گدایی میکنند. این پدیده در یکی دوسال اخیر رخ داده و گه گاه دیده میشود. اما مردم سوئد عادت به پول دادن به گدا ندارند لذا کار و کاسبی آنها کساد است.

    پاسخحذف
  3. محسن عزیز
    در تایید گفتارتان اینترنت چنان با سرعت پیش میرود که در 5سال اینده حتی اگر در مملکت قلعه پایین هم کسی اشنایی با این سیستم و استفاده از ان را نداند بی سواد محسوب خواهد شد وما خواه ناخواه باید خود را با پیشرفت های روز دنیا تطبیق دهیم

    پاسخحذف
  4. محسن - حسین جان خوشبختانه جوانهای مملکت قلعه حاجی همین الان هم کمابیش با اینترنت سروکار دارند و در آینده شاهد پیشرفتهای بیشتر خواهیم بود

    پاسخحذف
  5. به امید ایرانی آباد و آزاد.

    پاسخحذف
  6. به امید روزی که مردم ماهم نه دغدغه بیماری با ان خرج گزافش نه بیکاری ونه مسکن داشته باشند و با خاطری اسوده زندگی کنند

    پاسخحذف
  7. از همون مدرسه میخان به عنوان باشگاه عروسی هم استفاده کنند که فکر کنم مهرداد اولین کسی خواهد بود که اونجا عروسی ش برگزار میشه و میز و صندلی تهیه میکنند برای بهتر برگزار شدن مجلس . انقدر فضای ده صمیمی و خوب است که هر هفته یاچند بار در ماه اهالی مهاجر برمیگردن و یه چن روزی رو توی ده میمونن خیلی هاکه ویلاهای شمال داشتن و تفریحاتشون جاهای دیگه بوده دوباره به ده برگشتن و خونه هاشونو تعمیر کردن یا جدید ساختن جاتون خالیه که ببینید مرجان

    پاسخحذف
  8. از همون مدرسه میخان به عنوان باشگاه عروسی هم استفاده کنند که فکر کنم مهرداد اولین کسی خواهد بود که اونجا عروسی ش برگزار میشه و میز و صندلی تهیه میکنند برای بهتر برگزار شدن مجلس . انقدر فضای ده صمیمی و خوب است که هر هفته یاچند بار در ماه اهالی مهاجر برمیگردن و یه چن روزی رو توی ده میمونن خیلی هاکه ویلاهای شمال داشتن و تفریحاتشون جاهای دیگه بوده دوباره به ده برگشتن و خونه هاشونو تعمیر کردن یا جدید ساختن جاتون خالیه که ببینید مرجان

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید