۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

در مزرعه SVENSSON





  در مزرعه سونسون  ( سه ون سون) مشتریان خود باید سبزیهای مورد نیازشان را بچینند

در بالا بخشی از مزرعه را می بینید. بقیه بخشها هم چون نظیر همین است دیگر نیازی ندیدم عکس بگذارم. اینجا بخش گشنیزهاست. دورترها زمینهای ذرت یا همان بلال خودمان است که هنوز حتا شیری هم نشده و دوهفته ای کار دارد تا یک شکم سیر بلال بخوریم. البته مغازه های خارجی ها (هروقت من در اینجا میگویم خارجی یعنی غیر سوئدی ها که ممکن است اروپایی یا آسیاسی یا اهل خاور میانه باشند) از اسپانیا یا ترکیه بلال را زودتر به سوئد میرسانند و کمی گرونتر میفروشند.
نام فامیل سونسون برای مزرعه دار را من همینجوری انتخاب کرده ام و نمیدانم نامشان چیست. اما نام فامیل سونسون در سوئد بسیار زیاد و معمول است. نام فامیل در بیشتر اروپا و آمریکا یک حالت دارد و معنای پسر فلانی میدهد. مثلا حسن زاده یا تقی زاده. سونسون هم یعنی سون زاده (سه ون زاده). یا تلفن اریکسون یعنی تلفن اریک زاده. و چرا اسم این تلفن شد اریکسون و از شرکت اریکسون در آمد و سابقه این شرکت چه بوده خلاصه اینکه شرکت کوچکی در دهه ها قبل بوده که کارهای برقی و تلفن انجام میداده و تا امروز به اینجا رسیده بماند برای بعدها که مفصل تر صحبت کنم. فعلا همینقدر را بدانید که این نامهای آشنا از صنایع سوئد هفت میلیونی دهه 1350 در ایران شناخته بود و هنوز هم هست؛ هوسکوارنا چرخ خیاطی، ولوو ماشین سواری و کامیون، ساب و اسکانیا ماشین سواری و هواپیما و زیر دریایی و کشتی، ایکا لوازم خانگی که در جهان مشهور است، لباسدوزی هنس و موریتس و خلاصه خیلی صنایع دیگر که امروزه مشهور هستند. دنیا تبدیل شده به یک بازار بزرگ که همه به همه جنس میفروشند و همین مزرعه دار ما مثلا وسایل کشاورزی اش را از ایتالیا وارد میکند. امروز برای سوئد صرف ندارد که وسایل کشاورزی بسازد اما سابقا میساخت.


 دختری مسلمان از خانواده ای اهل لبنان یا شمال آفریقا در صف تعمیر دوچرخه
یکروز که برای خرید به مرکز خرید کوچک نزدیک خانه رفته بودم دیدم «روز مخصوص» برقرار است. ما خارجی ها خیلی کم از این «روز مخصوص» ها با خبر میشویم زیرا که زیاد در جامعه سوئد فعال نیستیم. این «روز مخصوص» ها معمولا در یک یا چند روز شنبه در سال (شنبه ها و یکشنبه ها تعطیل است) از طرف شهرداری و گاها با همکاری مغازه داران و کاسبها و یا شرکتهای بزرگ انجام میشود. در یک «روز مخصوص» ممکن است موزیک زنده یا غیر آن نیز باشد. ممکن است دوره گردها لباس و عینک و کفش و وسایل تزئینات بدلی، ظرف و ظروف و غیره هم بفروشند که قیمتهای شان نسبتا ارزان است و برخلافه فروشگاهها میتوان با آنها چانه هم زد. البته با فروشگاهها نیز میتوان چانه زد منتها یک کمی رو میخواد که ما نداریم.
در عکس بالا روی تابلو نوشته است «تعمیر مجانی عیب های ساده تر دوچرخه شما». دو نفر دوچرخه ساز که ممکن است داوطلبانه و یا با حقوق از طرف شهرداری به این کار مشغول شده باشند در آنجا کار میکنند و کارهایی نظیر تنظیم دوچرخه و یا جایی پیچ افتاده و از این قبیل را انجام میدهند و این کار در آغاز بهار انجام میشود که مردم را به دوچرخه سواری تشویق کنند. دختر مسلمانی که در عکس می بینید با روسری و شلوار در مقابل تعمیرکار ایستاده و با او در مورد مشکل دوچرخه اش صحبت میکند.

 روز مخصوص و خواننده هایی که از طرف انجمن و یا یک شهرداری و یا یک شرکت تبلیغاتی مشغول خواندن هستند و برخی از اهالی محل که برای خرید آمده اند برای دقایقی اینجا می نشینند و حالی میکنند. من داشتم از اونجا رد میشدم داشتم عکس میگرفتم که دیدم مسئول آهنگها یک رنگ «باباکرم» گذاشت و اصرار و اصرار که آقا محسن یک بابا کرم ما را مهمون کن. گفتم تو از کجا منو میشناسی گفت از رو پیشونیت خوندم که چکاره ای و تازه تو همه سوئد و اروپا آمریکا مشهوری. گفتم بابا تو غلو کردن هم اندازه نگهدار، تتمه آبروی ما رو بردی، ما فقط تو ایران مشهوریم. خلاصه از اون اصرار از اون انکار ما زیر بار نرفتیم و آخرش سه نفری ریختن سرمون بزور دست و پای مارو کشیدن وسط. ماهم چاره این ندیدیم و به سبک ایرانی ها در چنین موقعی دست کردم از جیبم یه نوار کاست در آوردم گفتم «پس لطفا این آهنگو بزارین». یه نگاهی به ما کردن گفتن ببینم از عهد بوق اومدی؟ مگه ما اینجا ضبط داریم که نوار در آوردی؟ گفتم والله ما تا یادمونه اینجوری بوده تو ایران اون قدیمها بزور دست و پای طرف را میگرفتند و هی نه و نو که بلد نیستم و غیره بعد دست میکرد تو جیبش یا کیفش میگفت «پس لطفا این نوارو بگذارید» و چه قر و قنبلی هم می آمد که آدم حیرون میموند. خلاصه این عادت هنوز رو ما مونده و نوارش هم همیشه همراه مونه. اینا رو که گفتیم گفتن اصلا از خیرش گذشتیم بابا برو بزار باد بیاد. ما هم لب و لوچه رو رو زمین کشیدیم و رفتیم فروشگاه خرید مونو کردیم برگشتیم یواش خونه مون.
بعله.. خلاصه در این «روز مخصوص» ها که تا عصر برقرار است معمولا افراد بالای 60  سال حضور دارند و آنها با هم رقصهای دونفره سوئدی زیبا میکنند. نسل جدید عارش میاد که این رقصها را بکنه و میگه املیه. اما این پیرزن پیرمردها به هنگام جوانی شان از این رقصها بسیار میکردند و آنروزهای قشنگ که هنوز فرهنگ سوئد عوض نشده بود و راک اند رول و بعدها بریک دنس و این اجق وجقها رسم نشده بود این رقصها بسیار هم مدرن و زیبا بشمار میرفت.

  عکسهای اضافه و بیشتر؛



  پسر کوچولوی یکی از آشنایان. در یک روز آفتابی کنار یک دریاچه هردو با چنگال به دل هندوانه زدیم و جلوی دوربین جذبه گرفتیم.

 روی این تابلو نام محصول را نوشته است و نیز اضافه کرده است که آیا میتوان محصول را چید یا خیر. اگر هنوز به اندازه کافی رشد نکرده باشد مینویسد که از اینجا چیزی نچینید. مشتری ها میتوانند از صاحب مزرعه چکمه قرض کنند تا کفشهایشان گلی نشود.
جوان رعنایی که در عکس می بینید خودش را با لهجه ی دهاتی ناشیانه ای اینجور معرفی کرد که پسر یکی از رعیت های سه ون سون است. آنها سونسون را «سونسونخان» صدا میکردند و میگفت اسمش «یارعلی» پسر «اویار حسین» اهل «اپسالا آباد» است.  الان چند سالی است که حسابی کار کرده و ده دوازده تا گوسفند و سه چهار تا گاو شیرده و پنج جریب زمین حاصل خیز فراهم کرده میخواد انشالله اگه خدا بخواد دوماد بشه. البته رسم آبادی ما اینه که پسره باید بتونه تو کشتی با بقیه جوونای ده خودی نشون بده اگه نه کسی بهش زن نمیده.


۲ نظر:

  1. سلام آقا محسنو امروز دو روز میشه که شما از مزرعه رفتی و هنوز جای شما خالیه خدا رو شکر امروز و دیروز باران آمد و اهالی میگویند که امسال محصولات بهتر از همه سالهاست.

    آقا محسنو فقط گفته باشم ما با هر کی که شما تعیین کنین کشتی میگیریم و از کشتی گرفتن نمیترسیم.

    آقا محسنو اب و هوای شهر چه جوره. راستی بچه های آبادی گفتن که عسک ما را گذاشتی تو تلویزیون.
    به امید دیدار در ده بالا.

    پاسخحذف
  2. محسن . یارعلی نگران نباش خدا بزرگه. بارون برکته. کشتی که میدونم همه رو حریفی، دوتا عسک دیگه ازت بزارم دیگه بقیه غلاف میکنن.

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید