۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

سنگم درآمد!




کوهستان «گاو کشان» در نواحی شاهکوه پایین




 جایی که من مینشینم و مطلب مینویسم در آشپزخانه است که با فرستنده اینترنت که در اتاق دیگری است یکی دو دیوار فاصله دارد. نمیدانم برای این است که گه گاه خط قطع میشود و یا چه مرگش هست که کلی کفرم در میآید. اما خوب، وقتی به شما ها فکر میکنم که چه زجری بابت اینترنت متحمل میشوید باز از آنچه دارم خوشحال میشوم. این که من اینجا هر صفحه ای را بخواهم در کمتر از یک ثانیه همه اش روی صفحه ام پیدا بشود و شما که باید مدتی انتظار بکشید و ...
البته.. یک چیزی را هم از نظر نباید دور داشت و آن اینکه بگذریم از اینکه با وجود امکانات در ایران مخصوصا این اذیت اینترنتی را روا میدارند اما مهم این است که این امکانات هست. بهرحال هست. فقط اگر بخواهم یک مثال کوچک برای تان بیاورم این است که 25 سال قبل دقیقه ای یک و نیم یورو  یعنی 150 سنت پول تلفن به ایران میدادیم. امروز ما با یک سیستم از طریق تلفن و یا اینترنت به ایران به موبایل و تلفن خانه ها زنگ میزنیم دقیقه ای هفت سنت! و تازه.. اگر طرف در ایران اینترنت داشته باشد و پشت کامپیوتر بنشیند از طریق یاهو و یا بهتر از آن از طریق برنامه ای بنام اسکایپ skype که صدایش انگار صدای رادیو اف ام هست میشود مجانی ساعتها و روزها حرف زد.
خلاصه اینکه امروز شنبه دو سه باری هی از سیستم پرت شدم بیرون و دوباره آمدیم تو. عرض به حضورتون که در این هفته هم شدیدا گرفتار درسها بودم و گاه کله ام سوت میکشد. اما تغییر جالب در این دو سه سال این است که اوایل کار مغزم تنبل بود و سر کلاس مرتب خمیازه میکشیدم. اما این قضیه امروز رفع شده است. مضافا به اینکه مشکل خواب هم داشتم برطرف شده است. قضیه اش از این قرار است که تا یادم هست هرگز از ساعت هشت صبح فراتر نخوابیده ام و پس از رفتن به ارتش هم عادتم شد که صبح ها زود از خواب برخیزم. در سوئد قضیه بدتر شد و هرچه میگذشت زودتر از خواب بلند میشد. کار به جایی رسیده بود که به محض اینکه چشمهایم در طول شب باز میشد دیگه اهمیت به خواب نمیدادم و بلند میشدم و میرفتم سراغ کتاب یا اینترنت. کم کم دوزمانه شدم. یعنی یک چرتی هم بعد از ظهر میزدم که به گفته دکترها این قضیه مغز مرا گیج کرده بود و جای شب و روز را گم کرده بود و برایم مشکل آفرین شد بطوری که در مجموع شبانه روز بیش از چهار یا 5 ساعت نمیخوابیدم. کم کم احساس میکردم که روزها را کاملا هشیار نیستم و انگار دارم خواب می بینم. بالاخره موضوع با یک اسپری بینی و قرص خواب حل شد. اسپری بینی پولیب هایم را سرکوب کرد که شبها راحت نفس بکشم و خرخر نکنم و قرص خواب هم که اولین روز ما را نه ساعت تمام یک ضرب خوابوند. دو سه روز بعد دیدم که قدرت بدنی ام که بسیار ضعیف شده بود و به حساب پیری گذاشته بودم برگشت و خلاصه دوباره جوان شده ایم و الان هم چند روزی است که دیگر قرص خواب نمیخورم. البته قرص خوابی که استفاده میکردم به گفته دکتر ضرری نداشت و میشد سالها هم استفاده کرد اما من زیاد میانه ای با دارو ندارم.




خوب دیگه چی بگم از قلعه حاجی و دهملا که موضوع این وبلاگ هست... آهان آره..  سنگ کلیه هم یقه ما را چندی پیش گرفت. (والله چی بگم از بس از در و دیوار قلعه پایین گفتم و شما نازنازی ها هم همکاری کردین پر از مطلب هستم)
باری، صبح بیدار شدم و به عادت دیرینه گلاب به روتون روم به دیفال رفتم مبال. برخلاف سابق احساس کردم اونجور که باید و شاید سرم سبک نشد. گفتم یخورده پیچ و تابی بخورم خمیازه ای بکشم و مثل کینک کنگ تو سینه ام کوبیدم (که البته به شقیقه ربط داره) دیدم نخیر خبری نیست و همچنان در دل و روده هایم احساس ناجوری دارم. گذاشتم به حساب اینکه غذای تند خورده ام شاید دل و روده ام را خراشیده!
خلاصه چیزی به رویم نیاوردم. کم کم دیدم انگار داره اذیت میکنه. اول فکرم رفت طرف آپاندیس. کلاس سوم دبیرستان در مورد آپاندیس خوانده بودم اما یادم نیست که طرف راست بود یا چپ. سوار اتوبوس شدم و رفتم به طرف مدرسه. بیمارستان هم آخر خط اتوبوس بود. گفتم اگه تو راه حالم خوب شد که میرم مدرسه و اگر نشد خوب ادامه میدم تا بیمارستان که خوب.. ادامه دادم تا بیمارستان.
عکس از «ناسا»؛ لحظه سقوط سنگ کلیه من در جو کره زمین

اور|ژانسها در سوئد بسیار شلوغ است. در شهر ما دوتا اورژانس بیشتر ندارد. مگر آنکه موضوع آمبولانسی باشد که ارجحیت بدهد اگرنه همینجوری اگر بروید اورژانس گاه تا ساعتها باید بنشینید مگر آنکه درد شدید داشته باشید. و این برای آن است که ملت بخاطر کوچکترین مساله ای راه اورژانس با پی میگیرند و این خرج تراش و وقت گیر است چرا که در هر محله ای یک درمانگاه وجود دارد و مردم میتوانند به آنجا مراجعه کنند.
باری، به اورژانس رسیدم و با تعجب دیدم اصلا مشتری نیست. ما را بردند داخل و در اینجا یواش یواش داشتم به خودم می پیچیدم. تا اینجا دوتا حدس داشتم آپاندیس و سنگ کلیه. که دکتر با توجه به نوع پیچ و تاب خوردنم و نوع درد گفت سنگ کلیه است و یک آزمایش خون و ادرار و یک آمپول پس از یکربع درد برطرف شد. البته به موقع جنبیدم و همان ساعت اول خودم را به بیمارستان رساندم اگرنه درد خیلی اذیت میکرد.
بعد از ظهر ساعت 6 نزد دندانپزشک هم یک آمپول بی حسی و تعمیر دندان و ساعت 6.30 دقیقه شب هم نزد دکتر دیگری با اجازه تان یکی از ناخن های پا را کشیدم! خلاصه در یک روز سه آمپول ضد درد به ما اصابت کرد. و این روز مصادف بود با 13 اکتبر که روز واقعا نحسی بود.
سه روز پیش بلاخره حضرت شان تشریف آوردند. چند روزی بود که با لیوان کاغذی انتظارشان را میکشیدم که قدم رنجه بفرمایند. چیزی حدود یک هندوانه.. نه.. کمی کوچکتر؛ چهار میلی متر بود. نگه اش داشتم که باید ببرم بیمارستان بدهم برای تحلیل و آنالیز ببینند منشاء آن از کجاست و قضیه چیست. البته مشخص است که منشاء آن کجاست ما خوب.. اینها باید چک بکنند.
این هم برای شما دوستانی که سر میزنید دست خالی نروید.
خوب فعلا تا همینجا را داشته باشید تا بعد اگر موضوع دیگری در رابطه با قلعه پایین پیدا کردم برایتان بنویسم.


عکس از تلسکوپ فضایی هابل؛ سنگ کلیه من را در حال گردش در مدار کلیه ام نشان میدهد. قطر سنگ در اینجا حدود چند کیلومتر بود و همانگونه که ملاحظه میفرمایید شهابسنگهای دیگری هم بر آن اصابت کرده اند که البته ما که چیزی نفهمیدیم.

۳ نظر:

  1. سمندر:
    شانس اوردی فقط یک شهاب سنگ بود اگر یک ستاره دنباله دار بود که الان مسیر کهکشان جرو واجر شده بود

    پاسخحذف
  2. محسن/ سمندرجان به یاری موشکهای ضد درد که که به فضا فرستادیم راه سقوط آسان تر شد

    پاسخحذف
  3. dr.titato
    آنجایی که سنگ کلیه انواع مختلفی دارد، درمان هر کدام متفاوت است.
    درمان به وسیله تغییر عادات غذایی، درمان دارویی و یا جراحی انجام می شود.
    خوشبختانه بیشتر سنگ ها بدون نیاز به جراحی دفع می شوند. ولی برخی سنگ ها هم به خودی خود خارج نمی شوند و به درمان دارویی مخصوص و در بعضی مواقع جراحی نیاز دارند.

    حدود ۹۰ درصد از سنگ ها ( با کمک دریافت مایعات) می توانند به راحتی دفع شوند.

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید