۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

جشن تولد ما در جریان جام جهانی


پس از در یافت شادباش های پرمهر شما دوستان فوتبال دوست و نیز تلگرامهای تبریکی که از طرف فیفا و برگزار کنندگان بازی ها به ما رسید تصمیم گرفتیم که شما دوستان را نیز در این شادی شریک کنیم و علیرغم آنکه عکسها تقریبا خصوصی است اما اینجا هم بگذارم که دیداری هم تازه گردد. ما همیشه از این گونه برنامه ها هرچند کوچک عکسی به یادگار نگه میداریم. خوب، دیجیتال است و مجانی به جایی هم بر نمیخورد و دوران پیری آدم سرش را با اینها گرم خواهد کرد.
اما این که میگویم فیفا و این حرفها تلگرام تبریک دادند خیال نکنید خالی بندی است ها! شما اگر دقت کنید دست مردمی که به استادیومها میروند همه شیپور و ترومپت و طبل و ضرب  و رقص و آواز است که همه به میمنت تولد ماست. البته کمی شورش را در آورده اند و زیادی شیپور میزنند گوش همه کر شده از جمله خود من بسیار از این صدا رنج می برم و صدای تلویزیون را کم میکنم. وقتی تلویزیون تماشاچیان آفریقایی را نشان میدهند اینها اصلا به زمین بازی نگاه نمیکنند. هرکس دارد در یک گروهی میرقصد و شیپورش را میزند.  دیگه این نوع تماشاچی را ندیده بودیم.

و اما «کیک» بالا همچی کیک هم نیست. سارا خانم همسر گرامی ام به برای روز تولد من غذای مورد علاقه ام تهچین شاهرودی که همان «پلو گوشت» خودمان باشد را تهیه کردند که چند ماه پیش نیز طرز پخت آن را برای آنها که سعادت نداشتند شاهرودی  و دامغانی باشند در این وبلاگ شرح دادم.  دور «کیک» نیز بادمجان چیده شده است. نظر به اینکه فقط خودما دو نفر در این مراسم حضور داشتیم و حال کیک فراهم کردن هم نبود ایشان یک شمعی وسط «کیک» ته چین نهادند و ما هرچه فوت کردیم خاموش نشد که زودتر لقمه بلمبانیم. ناچار رفتیم تو رنگ تولدت مبارک. بجای کیک هم بعد از غذا بستنی خوردیم.
جای تان خالی چه تهچینی شده بود. چه تهدیگی. ادویه پلویی آنرا منیژه جان برای مان فرستاده بود. ادویه پلویی ساخت مملکت قلعه حاجی و حومه هایش نظیر شاهرود و دامغان یک چیز دیگه است. تا پارسال من به ابتکار خودم خانم با زیره و پودر کاری و فلفل سیاه و یکی دوتا ادویه جات دیگر ادویه مربوط به تهچین را تهیه میکردند اما ادویه پلویی که منیژه خانم توسط دوستان مسافر میفرستند چیز دیگری است. و سارا خانم هم هرچند اهل مملکت قلعه حاجی نیستند اما آنچنان در پخت این غذا مهارت پیدا کرده اند که تهچین شاهرودی را آنچنان درست میکنند که اتفاق زیر برای من افتاد؛
البته نگران نباشید بخیر گذشت. ریشه انگشت ها را نخورده بودم و تا چند وقت دیگه دوباره در میاد.
 همانگونه که ملاحظه میفرمایید نیم بیشتر از تهچین رفته است. بخصوص تهدیگش که حرف نداره چون گوشتها بسیار نزدیک تهدیگ چیده میشوند و با آن ادویه.. خوب دیگه بسه زیاد شرح ندم داره بازهم گرسنه ام میشه. اما جاتون خالی بود ها!

بقیه تهچین ها را هم یک قابلمه کردم دادم خونه نلسون ماندلا اینا تو آفریقای جنوبی تا ما هم بتونیم یه بازی رو مجانی تماشا کنیم.  میخواستیم واسه اش یه دستی بالا کنیم گفت من اهل صیغه میغه و این حرفها هم نیستم و از من گذشته و از این حرفها. از بس این تهچینه خوشمزه و خوش بو بود گفتم شاید بوی تهچین بخوره به دماغش هوس کنه یه قابلمه براش ببریم. پیرمرد خیلی تشکر کرد و از آقاجونم یاد کرد و گفت خدابیامرز آقای کردی مرد خوبی بود هروقت از زندان رژیم پروتاریا بر میگشتم از جلوی خونه شما در قلعه حاجی که رد میشدم منو صدا میکرد یه چایی بهم میداد و منو در مبارزه ام با رژیم آپارتاید سابق تشویق میکرد.
و اما سپاس از شادباش های دوستان جا دارد که همینجا یاد آور شوم که شما دوستان نیز میتوانید پیامهای تولد عزیزان تان را در زیر درج کنید تا ما هم یک شادباشی بگوییم و یادی بکنیم. شعرهای زیر را  هم آقا محمود بخشی فرستاده اند که گفتم بزنم اینجا تماشا کنید. قطعه های هنری نیز از قبیل نقاشی های کامپیوتری داشت که متاسفانه نمیتوان در وبلاگ زد یعنی اصلا نمیشه آورد اینجا. اما عکس قشنگی از مجموعه های وبلاگ تهیه کرده است که سپاس بسیار.

خواستم برايت هديه بگيرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زيباييم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ايستادگي ام
بيد گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که هميشه سر به زير دارم
به فکر فرو رفتم و
سرم را به زير انداختم به ناگاه قلبم را ديدم
که بهترين چيز در زندگيم هست
به ناگه فرياد زدم
که قلبم را مي فرستم چون
او
خود زيباست، مظهرايستادگيست
سربه زيرو با نجابتست
تولدت مبارک
 
****

روز تولدت شد و نيستم اما كنار تو
كاشكي مي شد كه جونمو هديه بدم براي تو
درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم باشيم
بيا بهش تو رويامون رنگ حقيقت بپاشيم
ميخوام برات تو روياهام جشن تولد بگيرم
از لحظه لحظه هاي جشن تو خيالم عكس بگيرم
من باشم و تو باشي و فرشته هاي آسمون
چراغوني جشنمون، ستاره هاي كهكشون
به جاي شمع ميخوام برات غمهات و آتيش بزنم
هر چي غم و غصه داري يك شبه آتيش بزنم
تو غمهات و فوت بكني منم ستاره بيارم
اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بكارم
كهكشونو ستاره هاش درياو موج و ماهياش
بيابونا و بركه هاش بارون و قطره قطره هاش
با هفت تا آسمون پر از گلاي ياس وميخک
با ل فرشته ها و عشق و اشتياق و پولک
عاشقتو يه قلب بي قرار و کوچک
فقط مي خوان بهت بگن :.
ناشناس گفت... حاج محسن happy birthday تولدتون مبارک باشه
یواش یواش داری سن دار میشی .امیدوارم هرچی پیرتر میشی شاداب تر و خندون تر بشی .
از قدیم گفتن : سن که رسید به پنجاه ............
بقیشو خودت بلدی.........
good luck
محمود .

ممنون آقا محمود گل از این ترانه های پر احساس. شرمنده کردی. 
 
منیژه کردی گفت... محسن عزیزم بلاخره مژگان خانم هم برات عکسها را فرستاد مژگان ومرجان برات خیلی عکسهای جالبی گرفته اند که کم کم برات می فرستند خوشحالم که دختر علی زینعلی دوستت برات ایمیل داده یادم میاد انزمانها شماهادوستان صمیمی بودید البته همه دوستانت همیشه به یاد تو هستند و هر وقت ما را میبینند از حال تو جویا میشوند واقعا جایت در میان ما خالیست و میدانم روزی خواهد امد که توهم می ایی ودر خانه پدری همه جمع میشویم و امدن تو را جشن میگیریم در ضمن من فیلم پرنس او پرشیا را دیدم فیلم جالبی بود میبینی ایران ما چه پیشرفتی کرده هنوز تو سینماهای اروپا وامریکا فیلمها رو اکرانه اینجا سیدی ان فیلم را میفروشند جلوی تکنولوژی را نمیشود گرفت. میبوسمت  
ممنون منیژه جان 
حسین کردی گفت... محسن عزیز
تولدت مبارک برایت آرزوی روزهای خوب وشاد میکنم.برقرار باشی
تشکر حسین جان در کنار شما عزیزان 
محسن جان تولدت مبارک امید که سالهای سال با سلامتی وسربلندی زندگی کنی انشاالاه روزی در ایران همدیگر را ببینیم و تولدت را جشن بگیریم. قربانت حسن کردی. 
ممنون حسن جان به امید آنروز. و به امید دیدار همه شما دوستان. من این تکه را سریعا گذاشتم اینجا که باید بروم سر کار و تا بعد.
   

۴ نظر:

  1. محسن جان خبر تولدت را من امروز شنیدم با یک روز تاخیر داداش من تولدت مبارک امید که سالها سالم و سرحال وهممیشه شادو خندان زندگی کنی داش ابی

    پاسخحذف
  2. محسن؛ داش ابی عزیز ممنون. یک روز و یکهفته تاخیر که برای همه عادی است. اما با توجه به وضعیت شما اگر یکی دوماهی نیز تاخیر میشد ما درک میکردیم :)

    پاسخحذف
  3. من معمولا عادت دارم صبح زود بیدار شده ابتدا اخبار را مرور میکنم که حدود یک ونیم ساعت وبعد سراغ وبلگهای دیگر میروم امروز بعد از دوساعت سری به قلعه حاجی زدم وچشمم به آن کیک خوش رنگ وهوس انگیزافتاد بطوریکه تکه ای از آن توسط ان مرد شکمو کنده شده وگوشتهای براق وچرب از زیر ان پیدا بود.دلم چنان قاروقوری میکرد که بیاو ببین اول رفتم سراغ بساط صبحانه واین سروصدا را کم کردم وبعد برگشتم قلعه حاجی.محسن جان دوباره تولدت را تبریک میگم .امیدوارم سالها با همین روحیه زنده باشی ودرکنار همسرگلی چون ساراجان از زنگیتان لذت ببرید

    پاسخحذف
  4. محسن؛ ممنون داش حسین، کی باشه که بیایی اینجا همین بلا به سر انگشتانت بیاد.

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید