۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

ساده ترین عروس جهان






 ملکه آینده سوئد در سمت چپ در لباس عروسی و در سمت راست یک مدل آرایش عروس که در کشورهای خاورمیانه مرسوم است. دختر پادشاه آنچه را که از لباس و دنباله بلند لباس عروس و تاج در بر دارد حاصل رسم و رسومات کشور است و ناچار است که با خود داشته باشد. اما بقیه اش مربوط به خودش است از جمله صورتش و آرایش آن. و اینکه علیرغم آنکه سینه و گردن بسیار مناسبی برای آویختن یک گردنبند گرانبها دارد از این کار خود داری کرد. عروس خاور میانه به عروسکهای مانکن بیروح فروشگاههای لباس بیشتر شبیه است تا یک انسان. 
 

یکی از دوستان در مطلب قبلی با نکته سنجی به مطلب قابل توجهی اشاره کرد که من قصد داشتم در این پست به آن بپردازم و آن سادگی و ساده زیستی در عین بزرگی است و این روشی پسندیده برای زندگی بزرگان است. روشی که احساس خردی و کوچکی در بقیه مردم بوجود نمی آورد و این روش بسیار پسندیده ای است که من در جامعه سوئد در این سالها شاهد بوده ام. در شرایطی که ما ایرانی ها چه ماشین نو بخریم و چه خانه ی تازه و حتا فرش و مبلمان اولین چیزی که در نظر داریم این است که چگونه در نگاه مهمان بنظر بیاید، سوئدی ها (و نیز سایر اروپاییان تا حد بسیار زیاد) آنچه را که اهمیت میدهند خودشان هستند و به نگاه مردم تا آنجا اهمیت میدهند که ادب و رعایت حال دیگران ایجاب میکند.
 هنگامی که ما به سوئد آمدیم از اولین مسائل مهم زندگی مان تهیه اسباب و اثاثیه زندگی بود. با وجود درآمد بسیار کم ظرف چند ماه وسایل اولیه مانند مبلمان و تلویزیون و وسایل آشپزخانه و دستگاه صوتی و غیره را فراهم کردیم. چند باری که مهمان سوئدی ها بودیم با تعجب مشاهده کردیم که وضع زندگی ما و اسباب و اثاثیه مان از آنها بسیار مدرن تر است و بسیاری از وسایل آنها کهنه بود. مثلا چندتایی از آنها با وجودی که سالها بود سر کار میرفتند و حقوق خوبی هم داشتند اما تلویزیون شان قدیمی بود. حتا جوانترها که در سوئد میتوانند بلافاصله پس از دبیرستان سرکار بروند و یک آپارتمان یک اتاقه اجاره کنند آن زمان یک تلویزیون دست دوم میخریدند. (امروز آنقدر این وسایل ارزان شده که صرف ندارد دست دوم بخرند). و وقتی دلیلش را از آنها می پرسیدیم آنها پاسخ  میدادند که چرا یک ماه از حقوق مان را بدهیم یک تلویزیون نو بخریم؟ یک چهارمش را میدهیم یک تلویزیون دست دوم و بقیه اش را میرویم مسافرت یا رستوران و یا نوع دیگری از خوشگذرانی. البته آن زمان یعنی بیست سال پیش تصویر یک تلویزیون دست دوم تفاوتی با تصویر یک تلویزیون نو نداشت. امروز تصویر خوب بسیار محبوب است و بسیاری از همین سوئدی ها پول زیادی میدهند که یک تصویر خوب داشته باشند.
یا مثلا هنگامی که به مهمانی ها میرفتیم خانمهای ایرانی هفت قلم آرایش و لباسهای مدل آن زمان زرق و برق دار اما سوئدی ها بسیار بسیار ساده که ما تعجب میکردیم. سالها گذشت تا ما اینها را درک کردیم. خانمهای ایرانی نیز جامعه جدید را بهتر درک کرد و نوع آرایش و لباس پوشیدنش بسیار به سوئدی ها نزدیک شد. این درک چیزی است که شما با یک هفته و یک ماه و یکسال نمیتوانید به آن برسید. امروز وقتی به لباس و آرایش سوئدی ها نگاه میکنم آنرا بسیار زیبا و انسانی می یابم.
 باز مثال دیگری از تلویزیون برایتان بیاورم. اوایل که به سوئد آمده بودیم یکی از برنامه هایی که برای مان عجیب بود برنامه کودک تلویزیون بود. اینقدر ساده بود و اینقدر بی زرق و برق که ما میگفتیم بابا اینها کار بلد نیستند باید بیایند ایران یاد بگیرند. بچه های مثلا چهار پنج ساله که به تلویزیون می آمدند بزور حرف میزدند. لباسهای از نظر ما در آن زمان بسیار ساده و بی سلیقه ای مثل گرم کن و یا لباس بسیار ساده تری به تن داشتند. موها را اصلا مرتب و شانه کشیده مثل ایران نبود. ما میگفتیم بابا بیایید از ایرانی ها یاد بگیرید بچه ها توی تلویزیون مثل بلبل حرف میزنند و وقتی شعر میخوانند آدم کیف میکند بدون تپق زدن شعر میخوانند اما این بچه سوئدیها یک شل و ول و در حالی که به در و دیوار نگاه میکنند شعر میخوانند و گاهی یادشان میرود و کمی مکث میکنند  و یکی از آن پشت اشاره ای میکند و آنها ادامه میدهند و .. 
اما امروز وقتی به برنامه های کودک ایران نگاه میکنم تازه متوجه میشوم که ما چقدر از اینها عقب تر هستیم. سابقا پیشرفت از نظر شخص من «آنچه که به چشم می آید» بود. لباس نو، چهره آرایش شده، رفتار بی نقص و کلاس بالا، بچه های ترو تمیز و مرتب و با ادب و .. این قبیل. اما آنچه که امروز از سوئدی ها یاد گرفته و درک کرده ام این است که مهم خود انسان است. همان که هست نه آنچه که بصورتی غیر حقیقی می نمایاند.  بچه سوئدی اگر به سادگی تمام به تلوزیون می آید، برای آن است که او در خانه  و مهد کودک اش هم همانگونه است. خودش را برای خوش آمد من درست نمی کند. حاضر نیست یک ماسک بر تن و چهره اش بزند و خودش را چیزی دیگر غیر از آنکه هست به چشم من بیننده بنمایاند. شعر یاد بچه میدهند برای آنکه به رشد بچه کمک میکند و هیچ فشاری هم در کار نیست. بچه شعر را بخاطر بامزه بودن یاد میگیرد نه اینکه دیگران خوششان بیاید و او را تشویق کنند. در نتیجه بچه یاد میگیرد که برای خودش و برای دلش زندگی کند. بزرگ که شد خانه و زندگی و مبلمانش را مطابق میل خودش درست میکند و بخاطر چشم من میهمان که میخواهم سالی دو مرتبه به خانه اش بروم نمی رود همه عمرش را هفته ای ده ساعت اضافه کار کند که یک مبلمان فلان و یک فرش فلان و یک ماشین فلان زیر پایش بیاندازد بلکه آن ساعتها را میرود از زندگی اش لذت میبرد. آن ساعتها را ورزش میکند، کتاب میخواند، موسیقی یاد میگیرد و خیلی کارهای دیگر. آیا این حرف نا معقولی است که ما ایرانی ها در این مورد سالها از اینها عقب تر هستیم؟ هرزمان که خواستند بچه ما را به تلویزیون ببرند و نشان بدهند، و ما خیلی راحت یکی از لباسهای تمیز و معمولی بچه مان را تنش کنیم و به آن برنامه بفرستیم، و برای سخن گفتن در تلویزیون به بچه مان حرفهایی را یاد ندهیم که خودش هم معنی آنرا نمی فهمد، آنگاه کم کم داریم به سوئدی ها و اروپایی ها نزدیک میشویم. مشکل اما آنجاست که اگر ما بچه مان را اینجوری به تلویزیون بفرستیم بقیه مردم مسخره میکنند و با تحقیر نگاه میکنند. اما این بازهم مشکل مردم است. مهم این است که رفتار و کردار درست کدام است و انسان باید بدون در نظر گرفتن این تمسخرهای از سر نا آگاهی روش درست را در زندگی بکار بگیرد.


  پرنسس ویکتوریا و پرنس دانیل وستلینگ. دانیل وستلینگ تنها پس از آنکه کشیش خطبه عقد را جاری کرد دارای عنوان «پرنس» شد و از این پس او را پرنس دانیل وستلینگ میخوانند. پرنس به زبان اروپایی تنها معنای شاهزاده را ندارد بلکه هر فرد معمولی نیز که از طریف ازدواج صاحب مقامی در حد یک شاهزاده باشد پرنس نامیده میشود. شاهزاده ای که ولیعهد هم باشد را شاهزاده تاج یا CROWN PRINCE  و اگر دختر باشد CROWN PRINCESS میخوانند.

حدود ده سال قبل پرنسس ویکتوریا که آن زمان دوران جوانی خود را میگذراند و مثل سایر هم سن و سالهایش به ظاهر خود بسیار اهمیت میداد، شروع به گرفتن رژیم کرد تا وزنش مقداری پایین بیاید. او نیز مثل بسیاری دیگر از سوئدی ها بدنی لاغر و صورتی گوشتالو داشت. این وضعیت باعث شده بود که او دچار آنارکسیا که نوعی بیماری لاغری است بشود. 
برای درمان این وضعیت او نیاز به کمک زیادی داشت. دوسالی را در نیویورک در آمریکا به ادامه تحصیل گذراند. مثل بقیه مردم نیویورک زندگی میکرد. بسیار معمولی. کسی او را نمی شناخت. کنار خیابان می ایستاد و احیانا یک ساندویچ میخرید و زندگی کاملا معمولی داشت. بعد که به سوئد برگشت و زندگی عادی خود را از سر گرفت در یک محل ورزشی با همسر آینده اش دانیل آشنا شد. 
  در کلیسای جامع استکهلم و به هنگام عقد. خانواده های سلطنتی اروپا و نیز ولیعهد اردن و مراکش و ژاپن نیز در مراسم حضور داشتند.
در سوئد بچه ها از کودکی تا بزرگسالی در مهدکودک و دبستان و دبیرستان و دانشگاه بصورت مختلط درس میخوانند. دخترها و پسرها دارای یک ارزش هستند و دوستی شان نیز در گروه دختر و پسرها فقط دوستی است نه چیز دیگر. دختران و پسرانی که با هم دوست و رفیق هستند بسیار کم رخ میدهد که عاشق هم بشوند. قضیه عشق و عاشقی کلا با قضیه دوستی جداست. برای همین بسیار رخ میدهد که دختری از یک گروه دوستان با پسری از یک گروه دوستان از هم خوششان بیاید. برخی دختران و پسران از نوجوانی و برخی دیگر نزدیک به 18 سالگی برای خود دوست پسر یا دختری انتخاب میکنند و با خانواده دو طرف نیز در ارتباط هستند. بهرحال در سن 18 سالگی اکثر دخترها و پسرها یک جفت دارند که با او میخوابند و این بسیار عادی است. انسانها از 14 سالگی بالغ میشوند و اینکه زندگی مدرن انسانها از هزاران سال پیش باعث شده است که انسان روی این خواست طبیعی سرپوش بگذارد و مسائلی از قبیل باکره گی و این حرفها بوجود آمده دیگر با دنیای امروز نمیخواند. امروز جامعه ای سالم تر است که بچه ها پس از رسیدن به سن بلوغ امکان رابطه جنسی سالم با جنس مخالف خودشان را داشته باشند اگرنه دچار انواع ناهنجاری ها در زندگی آینده شان خواهند شد. 
در سوئد جوانها تا به سن ازدواج برسند معمولا دو سه یا چهار پنج یار را عوض کرده اند. مثلا ممکن است دبیرستان یا دانشگاه شان عوض شده باشد و با دوست قبلی در تماس نباشند برای همین بدون اشک و آه و ناراحتی زیاد به دوستی شان پایان میدهند و جفت جدیدی پیدا میکنند. لذا این گونه دوستی ها و جفت شدن ها ممکن است گاه تاسالها زندگی در آپارتمان مشترک و آشنایی با خانواده دو طرف را بدهد اما معنایش ازدواج نیست. بلکه دو طرف به نیازهای هم پاسخ میگویند. البته در سنین بالاتر، پس از فارغ التحصیلی بسیاری از آنها با همان جفتی که چندسال آخر را با او بوده اند ازدواج میکنند. بسیار رخ میدهد که عروس و داماد دو بچه ده دوازده ساله هم دارند. در حقیقت یک زن یا مرد سوئدی تا هنگام ازدواجش با سه یا چهار نفر از جنس مخالف رابطه جنسی داشته اشت و پس از ازدواج بسیار کم رخ میدهد که کسی به فکر خیانت بیافتد چرا که کسی عقده ندارد. من بسیار کم دیده ام که در میان جفتهای سوئدی خیانت وجود داشته باشد یا مردی هیزی کند. آزادی تنها تنها از طرف دولت نیست بلکه مردم نیز کاری با زندگی هم ندارند و کسی حرف در نمی آورد که فلانی و فلانی از هم جدا شدند و چقدر بد است و این حرفها. و نظر به اینکه افراد هر زمان که اراده کنند میتوانند از هم جدا شوند، پس اگر باهم دعوایشان بشود که قابل حل نباشد یا خیلی ساده ازهم سیر هم شده باشند، خیلی راحت با طرف در میان میگذارند و به زندگی مشترک شان پایان میدهند بدون آنکه مشکلات و دردسر برای خود و اطرافیان شان فراهم کنند. نه دعوایی و نه ناراحتی فکری. البته این به این معنا نیست که خیال کنید سوئدی ها دم به ساعت از هم طلاق میگیرند. بیشتر سوئدی ها زندگی مشترک شان را تا آخر عمر ادامه میدهند. شاید نزدیک به بیست یا سی درصد نیز از هم جدا میشوند و ازدواج دوباره میکنند. بچه ها هم کاملا با این موضوع کنار می آیند. و چون دشمنی در کار نیست، پدر و مادر جدا شده، و بعدا با دیگری تشکیل زندگی داده، بازهم با هم بخاطر بچه ها در تماس هستند و جفتهای جدید نیز در این مورد همکاری میکنند. این باعث میشود که زندگی زن و مردها در سوئد بسیار راحت و دلنشین باشد و مردم از زندگی شان لذت میبرند و ناراحتی خیال ندارند.



۱۲ نظر:

  1. عروستون رو با یکی از این دخترا , پسرای خیابونای ما مقایسه می کردی :D
    خب
    "امروز جامعه ای سالم تر است که بچه ها پس از رسیدن به سن بلوغ امکان رابطه جنسی سالم با جنس مخالف خودشان را داشته باشند اگرنه دچار انواع ناهنجاری ها در زندگی آینده شان خواهند شد"
    این ناهنجاری هاچیه مثلا؟
    ناهنجاری اون بچه هایی اند که پدر مادر درست حسابی ندارن گوشه ی مهد ها و یتیم خونه ها بزرگ می شن
    کاری به قسمت اول حرف تون ندارم . من که فکر می کنم عقده ای بازی های یه عده آدم و ناهنجاری بعد ازدواجش از سر نداشتن رابطه ای گذشته اش نیست . افسار گسیخته گی های این آدم ها و بی قیدیشون و دور شدن از انسانیتشون که ناهنجاری به بار میاره

    پاسخحذف
  2. محسن. ناهنجاری در اثر رفع نشدن غریزه جنسی و سرکوب بناچار آن بوجود می آید. انسان بطور طبیعی در 13 یا 14 سالگی بالغ میشه و حد اکثر از 15 سالگی تمایل به داشتن رابطه با جنس مخالف داره و اگر ایم میل سرکوب بشه بهرحال از راههای غیر طبیعی ارضا میشه و یا ناهنجاری های دیگری که در اثر ارضاء نشدن بوجود میاد. یکی از آنها فشار زیادی است که افراد را وادار به رفتارهای انحرافی میکنه و یا در اثر ارضای جنسی به روشهای غیر معقول، از رابطه با جنس موافق گرفته و غیره، اثراتی همیشگی بر روان انسان بجای میگذاره. و این در شرایطی که رابطه جنسی به جوانان آرامش فکر میده و آنها را برای ساختن آینده شان کمک میکنه. این کمترین فایده اش است. اما فایده بزرگتر و مهمتر بازهم بر میگرده به طبیعت انسان که تنها مساله جنسی برایش مطرح نیست بلکه بودن فردی در زندگی اش که بتونه بعنوان جفت نزدیک ترین فرد به او باشه و تکیه فکری و روحی او باشه. در سوئد هرگز شاهد عشق افلاطونی نیستید. یعنی کسی با یک نگاه عاشق کسی نمیشه و کسی از عشق دیگری دست به خودکشی نمیزنه و از نرسیدن به معشوق دچار مشکل نمیشه. همه آشنایی ها و طرح ریزی برای ازدواج حساب شده است و همه جوانها میدانند که دارند چکار میکنند. و این دانستن راه درست زندگی برای ادامه زندگی مناسب تر فرزندان ارزش اش بسیار بیشتر از نداشتن رابطه بخاطر حفظ بکارت برای شب زفاف است. چه پسر باکره و چه دختر باکره. البته در سوئد میتوان به ناهنجاری های ناشی از نبود رابطه با جنس مخالف سخن گفت. در ایران مشکل همانطور که شما شرح دادید بسیار فراتر از اینهاست. یعنی اگر رابطه قبل از ازدواج هم بصورت آزاد برقرار باشد بازهم ناهنجاریها و عقده ها فراوان است.

    پاسخحذف
  3. البته.. یک امر را نباید از نظر دور داشت و آن شرایط فرهنگی و شرایط زندگی مردمان است. برای یک سری مردمان رابطه جوانان قبل از ازدواج شاید زیان آور تر باشد. این امر نیاز به آمادگی های قبلی و نیز استقلال مادی جوانان دارد. در سوئد یک پسر یا دختر 18 ساله میتواند از دولت یک آپارتمان برای زندگی مستقل بگیرد و والدین هم هیچ کاری از دست شان بر نمی آید. اما در ایران جوان شاید تا بالای سی سالگی نیز هنوز بچه ی مامان جونش ممکن است باشد و به همین دلیل چنین چیزی سخت پذیرفته میشود که رابطه آزاد وجود داشته باشد. ضمنا من با اصطلاح «بی بند و بار» مخالفم. اصولا به «بند و بار» عقیده ندارم. بند و بار دهنه ای است که جامعه و اخلاق آن بر کردار مردم میزند.

    پاسخحذف
  4. چشمتون روشن شما که یه عروسی افتادین
    دایی داماد
    عروسی مهرداد حاج محمدی روز جمعه است همه دعوتن
    قلعه حاجی باغ اقای کردی

    پاسخحذف
  5. محسن_ خوب به سلامتی و خوشی. جای ما را هم خالی کنید.

    پاسخحذف
  6. سلام دایی جون. تولدتون مبارک. ما توی مسافرت بودیم و الان تازه متوجه شدیم .به هرحال دوستتون داریم و تولدتون مبارک به امید دیدار. Grattis i efter skott

    پاسخحذف
  7. ممنون شادی و علی عزیز امید که شما نیز برقرار و میزون باشید.

    پاسخحذف
  8. ایستگاه فضایی بین‌المللی یک ایستگاه فضایی است که با مشارکت بیش از ۱۵ کشور ساخته می‌شود. این ایستگاه فضایی در مدار زمین و در ارتفاع ۳۵۰ کیلومتری از سطح زمین در حرکت است. سرعت آن در مدار معادل ۲۷٬۷۰۰ کیلومتر بر ساعت است، که به این ترتیب روزی ۱۵ بار به دور سیاره زمین گردش می‌کند. ساخت این ایستگاه فضایی هنوز ادامه دارد. پس از تکمیل، ایستگاه فضایی بین‌المللی ۴۵۰ تُن وزن خواهد داشت، و ۱۲۰۰ متر مکعب فضای کار، پژوهش و زندگی برای فضانوردان فراهم خواهد آورد.

    این ایستگاه محصول همکاری مشترک سازمان ناسا، سازمان فضایی روسیه، سازمان فضایی اروپا، سازمان فضایی ژاپن، و سازمان فضایی کانادا است. سازمان فضایی برزیل از طریق همکاری با ناسا با این برنامه مشارکت می‌کند. سازمان فضایی ایتالیا، هم به عنوان یک عضو فعال در سازمان فضایی اروپا، و هم بطور مستقل در برنامه ایستگاه فضایی مشارکت می‌کند. سازمان فضایی چین نیز علاقه خود را برای پیوستن به جمع مشارکت‌کنندگان، به ویژه از طریق همکاری با سازمان فضایی روسیه اعلام داشته است.

    حضور فضانوردان در ایستگاه فضایی بین‌المللی از آغاز نخستین مأموریت در ۱۲ آبان ۱۳۷۹ تاکنون بدون وقفه ادامه داشته‌است. در ابتدای کار ایستگاه، سرنشینان آن از سازمان‌های فضایی روسیه و آمریکا انتخاب می‌شدند، تا اینکه در ژوئیه ۲۰۰۶ یک فضانورد آلمانی سازمان فضایی اروپا، در قالب اردوی ۱۳ به ایستگاه فضایی بین‌المللی سفر کرد. تاکنون روی هم رفته فضانوردانی از ۱۶ کشور جهان در این ایستگاه اقامت کرده‌اند؛ این تعداد شامل ۵ توریست فضایی نیز هست؛ انوشه انصاری در روز ۲۷ شهریور ۱۳۸۵ به ایستگاه فضایی بین‌المللی وارد شد و ۹ روز در آن اقامت داشت.

    پاسخحذف
  9. اسکناس صدهزار ریالی یا ۱۰٬۰۰۰ تومانی یکی از اسکناس‌های رایج در جمهوری اسلامی ایران است. این اسکناس از روز چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹ در بانک‌های ایران توزیع شد.

    رنگ این اسکناس سبز زیتونی است و مانند سایر اسکناس‌های رایج کنونی بر روی آن تصویری از روح‌الله خمینی نقش بسته‌است.[۱]

    پشت این اسکناس، تصویری از آرام‌گاه سعدی و شعر «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند(روی اسکناس "یکدیگرند" نوشته‌شده)/ که در آفرینش ز یک گوهرند» به خط نستعلیق و ترجمه انگلیسی شعر:

    پاسخحذف
  10. اشتباه فاحش اسکناس10هزار تومانی/عکس
    سه شنبه ۱ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۴۱

    فایل مرتبط 1 ۸۳.۷ KB
    فایل مرتبط 2 ۹۴.۴۵ KB
    ۱۴ نظر

    دبیرکل بانک مرکزی در مراسم رونمایی اسکناس‌‌های 10هزار تومانی خبر داد که این اسکناس از فردا به بازار وارد می‌شود.
    به گزارش خبرنگار پارسینه، اسکناس 10هزار تومانی امروز در حالی در تهران رونمایی شد که اشتباهی فاحش در شعر معروف سعدی بر پشت آن خود نمایی می‌کرد.

    طرح پشت این اسکناس تصویر آرامگاه سعدی است و در کنار آن بیت معروف "بنی‌آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند" به صورت اشتباه "بنی‌آدم اعضای یکدیگرند" نوشته شده است. این اشتباه تاکنون بارها در گفتار و نوشتار مسئولین و در مطبوعات و رسانه‌ها مشاهده شده است و اکنون این اشتباه رایج، بر روی اسکناس جدیدالطبع نمایان شده است.






    این اسکناس به رنگ سبز زیتونی است که طرح روی آن، تصویر امام خمینی (ره) است .
    دبیرکل بانک مرکزی در مراسم رونمایی اسکناس های 10 هزار تومانی خبر داد که این اسکناس از فردا به بازار وارد می شود.

    پاسخحذف
  11. یاداشت تاریخی

    فردی بنام قدرت در جمعی نشسته بود ، ناگهان بادی صدا دار از او خارج شد

    و جماعت به او خندیدند ، قدرت بسیار خجالت کشید و از خدا خواست که او را

    همچون اصحاب کهف به خوابی هزار ساله ببرد و دعایش مستجاب شد

    پس از هزار سال از خواب بیدار شد و چون احساس گرسنگی می کرد

    به نانوائی رفت و سکه ای برای خرید نان به نانوا داد .

    نانوا نگاهی به سکه انداخت و گفت سکه گران بهائیست

    باید مال دوران قدرت گوزو باشد !

    پاسخحذف
  12. فرمانده نیروی انتظامی: مبارزه با بدحجابی از سوی دولت ابلاغ شد

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید