۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

این نیز بگذرد

سلام سلام... عزیزان و قوم و خویشها و همولایتی ها. حال و احوالات چطوره؟ دماغها چاقه؟ بسیار عالی. خوب برویم سر مطلب امروز. نمیدانم که بخش نظرات وبلاگ هنوز فیلتر است یا نه. ایمیلی هم تابحال دریافت نکرده ام و نمیدانم که آیا ایمیل نیز فیلتر است یا خیر. بهرحال این پایان دنیا نیست و زندگی برقرار است. زندگی پر است از این فراز و نشیبها. اصلا میدونید چیه؟ این «باسوریها» از اولش هم چشم نداشتن مملکت قلعه حاجی را ببینند. دماغشان را توی .... آدم هم میکنند که ببینند چه حرفهایی خصوصی با هم میزنید که یک جوری اذیت و آزار برسانند. گورباباشون. یک شعر وصف حال بیاریم و بگذریم.


ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد

دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد

گر بند کند زمانه ، تو نیکو خصال باش

بگذشت از این بسی به سر ، این نیز بگذرد

یک حمله پای دار که مردان مرد را

بگذشت از این بسی بهتر این نیز بگذرد

 اهل قلعه ز موج حوادث مترس از آنک

هرچند هست با خطر این نیز بگذرد
    
شعر از ابن یمین است و آنجا که «اهل قلعه» آمده است در اصل «ابن یمین» بوده است ما حذفش کردیم. اما شعرش نغز بود. عکس زیر هم نشانش؛
یکی از قدیمی ترین عکسهایی که در اختیار دارم. خانه ای قدیمی زمان قاجار، در محله عین الدوله تهران. برخی همولایتی ها در محله عین الدوله خانه هایی بسیار نزدیک به هم داشتند و یا در محلهای همسایه زندگی میکردند. من در این خانه که در کوچه معزالدوله قرار داشت بدنیا آمده ام. تصور میکنم حدود سال 1328 باشد. همه افراد را میشناسم منتها با چهره هایی که از کودکی ام، یعنی اواخر دهه چهل ببعد. لذا برخی را نمیتوانم شناسایی کنم.  لذا آنها را که میشناسم بازگو میکنم؛ 
نفر وسط لباس نظامی و عینک پنسی آفتابی، «کلارک گیبل» زمان، آقاجون خوش تیپ ماست که تریپش یک بوده. کناری ها را نشناختم. نفر سمت چپ دایی مادرم «دایی اصغر». ردیف بعدی از راست  زن دایی قربون، زن دایی اصغر، ردیف بعدی؛ عمه ام البنین دختر خواهر پدرم، در کنار او، مادرم که فکر میکنم که حسین را در آغوش دارد. بقیه را نشناختم. کودکی که روی آخرین پله ایستاده و دست تکان میدهد، داوود حاج حسینی، دایی من است و کودکی که کنار او نشسته حسن برادرم است. با این وجود تصور میکنم که اشتباه هم کرده باشم.
امیدوارم دوستان نیز عکسهای قدیمی شان را بفرستند تا دیگر همولایتی ها نیز تماشا کنند و یادی از گذشته ها بکنند. متاسفانه فیس بوک در ایران فیلتر است و مشکل دارد اگرنه میشد یک فیس بوک نیز در کنار وبلاگ براه انداخت که تنها با نشان دادن پاسپورت قلعه حاجی و استانهای تابعه از قبیل دهملا و کلاته ملا و حداده بتوان عضو شد و در آنجا عکسهای بسیار جالب تر و خودمانی تر را میشد گذاشت.
***



تاک انگور آویزان از دیوار گلین.  توگویی این تاک سرش را از دیوار بیرون آورده و از دنیای خارج باغ برای اهل داخل خبر می آورد. اواخر تابستان و حاصل برداشت شده و برگهایی که وظیفه شان را انجام داده و عمرشان به پایان رسیده و شروع به خشک شدن کرده اند.
هنگامی که کودکی بی خیال و خوش خیال بودم، عاشق باغچه و گل و جوانه و برگهای تازه بودم. از همان زمان جوانی برگها به پاییزشان فکر میکردم و اینکه آیا این برگهای تازه و جوان میدادنند که پاییزی هم در کار هست؟  
دیری نگذشت که پی بردم که زندگی بزرگتر از آن است که در یک برگ و پاییز آن خلاصه شود. برگها می آیند و زندگی درخت را ادامه میدهند و شیره جانشان را در درخت به امانت میگذارند و میروند. در نوبهار نوزایی دوباره آن شیره جانها تبدیل به برگهایی تازه با شکل و شمایلی تازه میشوند. درست مثل زندگی ما انسانها و سایر موجودات این کره خاکی. زندگی هرگز پایان نمی یابد. ما شیره جان پدران و مادران مان در درازای تاریخ تکامل مان هستیم و این امانت (زندگی) را به نوادگان مان خواهیم سپرد. پس بخندید و شاد باشید که... این نیز بگذرد.
***

۱۰ نظر:

  1. نه مشکلی نداره بخش نظرات انگار موقت بوده فعلا که خوبه.
    بترکه چشم حسود بدذات طرف راست طرف چپ بالا پایین
    کورشه هر کی نمیتونه ببینه
    مح.

    پاسخحذف
  2. اسمان را قسمت کردند:.....تکه اي براي برکه.....تکه اي براي رود....تکه اي براي دريا

    دلم را قسمت کردند:..........تکه اي براي تو....تکه اي براي تو......تکه اي براي تو

    پاسخحذف
  3. کار گل زار شود گر تو به بازار آئي / نرخ يوسف شکند جون تو به بازار آئي . . .

    پاسخحذف
  4. زندگي آرام است، مثل آرامش يك خواب بلند.
    زندگي شيرين است، مثل شيريني يك روز قشنگ.
    زندگي رويايي است، مثل روياي ِيكي كودك ناز.
    زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يك غنچه ي باز.
    زندگي تك تك اين ساعتهاست، زندگي چرخش اين عقربه هاست، زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است، زندگي مثل زمان در گذر...

    پاسخحذف
  5. چه اميد بندم در اين زندگاني
    که در نا اميدي سر آمد جواني
    سرآمد جواني و ما را نيامد
    پيام وفايي از اين زندگاني

    پاسخحذف
  6. مرا صد بار از خود براني دوســــتت دارم** **به زندان خيانت هم کشاني دوســــتت دارم** **چه سود از مهر ورزيدن** **چه حاصل از وفا کردن** **مرا لايق بــداني يا نداني دوســــتت دارم**

    پاسخحذف
  7. خوب اینا همه را گفتید.. اما بقیه افراد در عکس چه کسانی هستند؟

    پاسخحذف
  8. میشه از این دوست عزیزی که در بخش نضرات وبلاگ اینهمه شعر مینویسند خواهش کنیم براای خودشان وبلاگی درست کنند وهر قدر دلشان میخواهد شعر بنویسند این وبلاگ عمومی است و خواهش میکنم فقط راجع به مطالب وبلاگ و روستاهایمان نظر بدهید متشکرم

    پاسخحذف
  9. شب شعر باز شده اینجا؟

    پاسخحذف
  10. مرسی از وبلاگ خوبتان چقدر لذت میبریم

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید