۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

قلعه حاجی پهلوان پرور ما


منظره ای زیبا از یک صبح زیبا و برفهایی که روی کوه تپال نشسته اند. 

خوب، تا امروز ایمیلی دریافت نکرده ام اما بخش نظرات دوباره فعال شده است و جای خوشحالی است. اگر در این چند روز ایمیلی داده اید در بخش نظرات بنویسید که اگر ایمیل فیلتر است یک فکری برایش بکنم. 
امروز بین بیست تا سی بازدید از این وبلاگ داریم که نشان دهنده علاقمندی همولایتی ها به روستای شان است. اما هنوز بخش نظرات آنگونه که باید فعال نیست. شاید برای بسیاری مشکل باشد که اولا به فارسی بنویسند و ثانیا این مشکل را دارند که چه بنویسند و چه نظری بدهند و اینکه آیا اصلا لازم است نظر بدهند؟ 
در مورد فارسی تایپ کردن قبلا هم نوشته ام که فارسینگلیش هم قبوله. farsingilish yani injoori . اینجوری که شروع کنید یواش یواش تشویق میشوید که تایپ فارسی را هم یاد بگیرید و این برای آینده تان بسیار خوب است چرا که همانگونه که آمد اینترنت شتری است که حتا دم خانه سن بالا ها هم خوابیده است و از آن گریزی نیست. 
اما اینکه چه بنویسیم. معمولا مدیران وبلاگها از خواننده ها میخواهند که اگر «نظری یا انتقادی» دارند بنویسند و مردم هم نظر و انتقاد مینویسند. اما گاه بنظر میرسد که کسی انتقادی هم ندارد اما گویا این قضیه جا افتاده است که اگر کسی انتقاد نکند لابد نظر ندارد یا به «بازی» راه ندارد. اصلا اینجور نیست. خیلی راحت میتوان اصلا نظر نداشت. آنها که نظر نداده اند معمولا با بیشترینه مطالب موافقت دارند. برخی اما خجالتی هستند. میگویند اگر من نظری بدهم و انتقادی بکنم و یا تاییدی بکنم شاید آنگونه که باید شایسته از آب در نیاید و درست که بصورت ناشناس میتوان نظر داد اما خودم که میدونم که من کی هستم! به این گونه عزیزان باید یادآور شد که آنها در رقصیدن هم مشکل دارند. یعنی از آنهایی هستند که مثلا در جشنها و عروسی ها به همین راحتی و با هر آهنگی نمیرقصند. پس از اصرارهای فراوان و من بمیریم تو بمیری و حالا یه قر بده و نه مرسی خجالت میکشم و این حرفها،  قدیمها نوارهای خودشان را در می اوردند (که امروز البته سی دی شده) که پس لطفا این سی دی را بگذارید و آنگاه قر و قنبلی می آمدند که بیا و ببین. به عبارت دیگر انسانها علاقه دارند که در زمین آشنا بازی کنند و راه بروند. اما خوب، این راهم در نظر بگیریم که در همان جشن و پایکوبی اگر کسی هم همچه قر و قنبلی نمیتوانست بیاید آیا کسی او را سرزنش میکرد؟ نه نمیکرد. آخرش هم همه برایش دست میزدند. خلاصه میخواهم بگویم که اگر در نظر دادن آنقدرها هم رقص بلد نیستید اشکالی ندارد، بقیه نظرتان را میخوانند و کسی هم فکر نمیکند که این همچه قشنگ ننوشته.  گفتم «قشنگ» یاد معصومه فاطمه قشنگ افتادم- یعنی معصومه دختر «فاطمه قشنگ». حالا این معصومه کی بوده و فاطمه قشنگ چقدر قشنگ بوده را شما دوستان میتوانید در بخش نظرات بنویسید چون من که هیچی نمیدونم. بچه که بودم گه گاه به گوشم میخورد و برایم جالب بود. در عین سادگی. یا یک نمونه دیگر. همین حرفهایی که من مینویسم همچه حرفی برای گفتن نیست اما خواندنش هم خالی از لذت نیست و برای همین هم شما عزیزان سر میزنید. 
فقط در نظر دادن یک امر را خوب است که رعایت کنیم و آن اینکه مردمان یکسان نیستند و انسانها با هم تفاوت دارند. لذا دیگری را نباید با خود مقایسه کنیم که باید مثل من فکر کند و این گونه از او ایراد بگیریم. مهم این است که چیزی نزدیک به 80 درصد باهم توافق داشته باشیم  و بیست درصد بقیه اش را هم به گل روی یکدیگر ببخشیم و با یک اظهار نظر مثبت در باره نظر دوستی دیگر، به دوستی و مهر و محبت دامن بزنیم. معمولا ما ایرانیها انتقاد را سخت بر میتابیم و باید در این مورد بسیار محتاط بود. نوشتن نظر فرد را علاقمند به دنبال کردن نظر خود و عکس العمل دیگران میکند. و این باعث میشود که ارتباطات بیشتری بین همولایتی ها برقرار شود و آشنایی ها بیشتر شود و باهم رفت و آمدی پیداکنند، مهمانی و خواستگاری و دختر بدهند و دختر بگیرند و اسفندی دود کنند و جشن و عروسی و نوار و سی دی از کیفها در بیاورند و قر قنبلی بدهند و داماد سیب و هندوانه ای بطرف عروس پرتاب کند و عروس با یک ضربه وردنه همان اول کار گربه را دم حجله بکشد و ... می بینید که میشود آسمان را به ریسمان بافت و باز خواندنی و بامزه باشد.
***
نواده حاج باقر و آقاجون ما

چه لذتی دارد تماشای نوباوگان همولایتی و چه لذتی دارد اولین نوه بودن و عزیز بودن. چه لذتی دارد با دمپایی ها درون جوی آب زلال زیر آفتاب گرم. همیشه عاشق این گونه صحنه ها بوده ام. شما هم اگر تمایل دارید عکس نوباوگان تان را بفرستید.
حرف آفتاب شد یک مساله مهمی را در این رابطه گوشزد کنم. فکر میکنم که درصد بالایی از خانمهایی که به سن بالا میرسند از بیماری نرمی استخوان رنج می برند. بسیاری از مردان نیز چنین هستند. زنده یاد مادرم نیز از آن جمله بود و اواخر عمر بسیار ناراحتی کشید و پاهایش کج شده بود. میدانید دلیلش چیست؟ دلیش این است که در طول عمر آفتاب به تن این افراد بسیار کم می تابد. در مقاله تحقیقی که روی زنان ترکیه انجام شده بود، مشخص شد که این زنان که همواره بدنشان پوشیده است بندرت نور خورشید به تن شان می تابد و این امر باعث میشود که در سنین پیری دچار نرمی استخوان بشوند. 
اما راز نور خورشید در چیست؟ میدانیم که ویتامین د  D  جهت استخوان سازی بسیار لازم است. اما این ویتامین ده تنها با کمک تابیدن نور خورشید و اشعه ماوراء بنفش آن بر روی پوست است که میتواند روی استخوان سازی تاثیر بگذارد وگرنه بدون تابش نور آفتاب شما اگر کیلو کیلو هم ویتامین بخورید تاثیری نخواهد داشت. ویتامین معمولا با همان غذاهایی که میخوریم تامین میشود اما اگر دست تان رسید قرصهای ویتامین ضرری ندارد. لذا چه مرد باشید و چه زن، اگر میخواهید در پیری دچار نرمی استخوان نشوید دو سه روزی در ماه آفتاب گرفتن در ساعات اولیه صبح و اواخر بعد از ظهر که نور خورشید زیاد قوی نیست امر لازمی است. نیازی هم نیست که حتما جایی باشید که لخت شوید. اگر جایی مناسب بود پاها را تا زانو میتوان مقابل خورشید قرار داد. یا اگر وسط روز بود میشود ده دقیقه ای یا نیم ساعتی پشت پیراهن را بالا زد و کمر را در معرض تابش قرار داد یا پیراهن آستین کوتاه یا دکلته و غیره به تن داشت. خلاصه از هر فرصتی استفاده کنید. نور آفتاب را با آینه هم میتوان منعکس کرد و به بدن تاباند. فقط حواس تان باشد که اگر میتوانید روزهای زیادی را آفتاب بگیرید، بیش از یک ساعت آفتاب نگیرید که این روزها از بین رفتن لایه اوزون در جو میتواند مشکل آفرین باشد. این آفتاب هم شده مشکل بعضی عشق و عاشقی ها که نه میشه کشت و نه میشه ولش کرد. 
گل انار در دامن آسمان نیلگون و برگهای سبز
لابد کنجکاوید که این عکسها از کجا می آید. این عکسها در طی یکی دوسال اخیر از طریق بروبچه های فامیل به دستم رسیده است. میدانند که علاقه زیادی به ده دارم هروقت گذارشان به آنجا میافتد از مناظر و غیره برایم عکس میگیرند. حتا از تهران و جاهای دیگری که میروند نیز عکس میگیرند و میفرستند. دست شان درد نکند. و نظر به اینکه عکسها زیاد هستند دیگر بیادم نمیماند که چه کسی عکسها را فرستاده بهرحال از همه شان متشکرم. 
یکی از خوشمزه ترین و ملس ترین انارهایی که خورده ام اناری بود که در باغچه خانه مادر در ده داشتیم. این انار باید دقیقا تا آخر پاییز بر درخت باقی میماند. پوست آن از رو مثل بقیه انارها بود اما از درون مثل بقیه زرد و صیقلی نبود بلک از درون هم رنگش مثل بیرون و جنسی نرم داشت و انارهایش با هسته های کوچک و رنگ دانه ها بسیار غلیظ برنگی مابین بنفش و گلی بود. دهنم آب افتاد... میم بده؛ 
میازار موری که وبلاگ کش است *** انارش بده، آب لمبوش خوش است

البته... قبل از اینکه دلتان برایم کباب شود بگویم که همانگونه که در مطالب قبلی هم آوردم در سوئد همه گونه میوه در همه فصلها یافت میشود و انار از مصر و ترکیه و تونس و غیر می آید. البته بیش از ده سال نیست که این میوه به سوئد رسیده آنهم بخاطر مهاجرین خارجی که ما باشیم. میدانید اسم سوئدی انار چیست؟ با توجه به اینکه سوئدی ها قبلا انار ندیده بودند و این میوه برایشان تازگی داشت نام با مسمایی برایش انتخاب کرده اند؛ سیب نارنجک! و منظور از نارنجک همان نارنجک جنگی است که به اندازه سیب و دارای دانه هایی به اندازه دانه انار است. به سوئدی میشود؛ granat äpple . یا «گرانات اپ له». 



 سوئدی ها با پسته نیز آشنایی دارند. متاسفانه امروزه دیگر بازار پسته جهان دست ایرانی ها نیست. همانگونه که فرش ایرانی را امروز چینی ها و هندی ها و پاکستانی ها میبافند، پسته ایرانی را نیز آمریکایی ها و اسپانیایی ها و کشورهای دیگر میکارند. اما هنوز یک تفاوت هست و آن اینکه پسته ای که در خارج از ایران هست همه از جنس پسته کرمان و رفسنجان است و پسته دامغان که عکس آنرا از یکی از باغات خودمان است و در بالا می بینید هنوز محصول ایران است. پسته رفسنجان تپل است اما پسته دامغان پسته ای است شکیل و کشیده و سرخی لبش هم انگار ماتیک مالیده. میخواستم یک جوک در بیارم در مورد ماتیک مالیدن پسته و عدم رعایت شئونات اما لعنت بر شیطون. برو بچه اذیت نکن اینجا حوصله درد سر نداریم. 

اون بالا عکس جوجه ملیحه خانم را دیدید این هم یک سری دیگر از جوجه ها. 
نمیدانم مردم هنوز هم در خانه ها مرغ و خروس نگهداری میکنند یانه. اما حیف است اگر این کار را نکنند. مرغ و جوجه هایی که با پسمانده های غذا بدون کمترین درد سر میتوانند بخشی از نیاز مواد غذایی را تامین کنند و تخم مرغهای بسیار خوشمزه فراهم آورند. عجب مزه ای داشت. فکر میکنم باید به طریقی واکسنهای مخصوص را نیز اهالی داشته باشند تا مرگ و میر و آنفولانزای (عم غلامضا)ی مرغی سراغشون نیاد. طفلکی مادرم چقدر جوجهایش را از دست میداد. تهران هم که زندگی میکردیم، آن زمانها که هنوز تهران ساخته نشده بود و اطراف خانه های ما زمین های ساخته نشده زیاد بود، چندسالی ما و همسایه هایمان نیز مرغ و خروس داشتیم و آقاجون عادت داشت خروس جنگی ما را با خروسهای همسایه به جان هم بیاندازد و تماشای این صحنه بسیار جالب بود. مادرم به من میگفت دست تو سبک است و تخم مرغها را میداد من بگذارم زیر مرغهای کرچ. تهران ساخته شد و نسل مرغ و خروسهای تهرانی برافتاد. چه رنگهایی داشتند و چه زیبا بودند.

 زمین فوتبال محقری است.. اما مهم نیست. مهم این است که زمین فوتبال هست. بچه ها را تشویق کنید به ورزش. مسابقه بگذارید، جایزه بگذارید و یا سایر عوامل تشویقی دیگر. اینها کمک به سالم سازی محیط میکند و بچه ها را از عادتهای زشت و اعتیاد به دور میدارد. مثلا یک نفر همت عالی کند و یک تور برای این دروازه ها تهیه کند که سر اینکه گل شد و یا نشد دعوا نشود. والله ثواب این کار کم از عزاداری ها که اینقدر مردم خرج میکنند نیست و مسلما خدا از ده بیشتر راضی خواهد بود اگر ببیند که جوانان سالم تری پرورش میدهد تا اینکه عزاداری پر زرق و برق تری داشته باشد. اگر میخواهید علم و کتل تان پر هیبت تر بگردد با کمک به سالم سازی و روحیه ورزشی پهلوانان بیشتری در ده بپرورید. 
و کلام آخر را با عکس چندتا از پهلوان های سابق ده زمان ناصرالدین شاه قاجار به پایان میرسانم و تا نوبت بعد همه تان را به خدای بزرگ میسپارم؛ 

زنده یاد پهلوان استاد اسماعیل کردی و نوچه هایش احمد آقا و ابی خان

























۹ نظر:

  1. محسن جان خوشحالم از اینکه بخش نظرات دوباره فعال شده در باره نگهداری مرغ وخروسهای ده که پرسیده بودی خدمتتون عرض کنم که بله اکثر روستائیان در ده در خانه یا باغجه هاشان مرغ وخروس نگهداری میکنند برخی هم تخم مرغ اضافی برای فروش هم دارند جایت خالی بسیار تخم مرغهای خوشمزه ای هم دارند با زرده های زرد زرد برخی هم مانند قدیم جندتایی گوسفند خریده وپروار میکنند برای زمستان برای فروش در ضمن اکثرمردمی که در روستاها زندگی می کنند هم بیمه روستایی شده اند وهم حقوق میگیرند هر جند ناچیز ولی کمک خرجی است مرسی از زحمتی که برای وبلاک میکشی در ضمن یادت باشد که عکسی هم از شایلی خانم نتیجه دوم مادر در وبلاگ بگذاری قربانت - منیژه

    پاسخحذف
  2. مهرگان عزیز ایمیل و عکسها رسید و من جواب ایمیل شما را فرستادم اگر ایمیل را نگرفته اید احتمالا مشکلی در کار است. محسن

    پاسخحذف
  3. محسن- منیژه جان مرسی از اطلاعاتی که دادی. بیمه روستایی بسیار قدم مفیدی در راه رفاه اهالی است. زرده های تخم مرغ را نیز اگر نوش جان کردید جای
    ما را خالی کنید.

    مهری و ریحانه عزیز، ایمیلها و عکسهای تان رسید مرسی در مطالب بعدی استفاده میکنم.

    پاسخحذف
  4. محسن عزیز
    تنهاشما نیستید که دلتان برای محصولات بکر وخوشمزه ده تنگ میشود ما نیز در تهران حسرت (آن اب و هوای خوش وتخم مرغی که از مرغ باچرای آزاد بدست میاید ومیوه هایی بدون هرمون و....)را میخوریم در حل حاضر در ایران مخصوصا تهران هر میوه(وارداتی) غیر فصلی پیدا میشود مانند انگورفخری که هر دانه اش به اندازه یک گردو درشت .توت فرنگی به وزن70 گرم ومیدانیم همه اینها با هرمون ویا دستکاری ژنتیکی بدست میاید که نه تنها مفید نیست بلکه مضر هم میباشدبه همین علت باید میوه هر فصل را در همان فصل خوردان هم از نوع ایرانیش.در واقع تهران نیز جای زندگی نیست وخوش به حال روستا نشینان . از زحماتت ممنون
    امیدوارم روزی در ده دور هم جمع شویم

    پاسخحذف
  5. محسن- حسین جان عزیز دقیقا شما درست گفتی و همه چیز مزه سابق اش بهتر است. من که از همان قبل از انقلاب یادم هست هروقت پس از پایان تعطیلات تابستان از ده به تهران می آمدیم سه چهار روزی سرفه میکردم تا سینه ام عادت کنه. واقعا تهران جای زندگی نیست. خدا پایدار و سرشاد نگه دارد مملکت قلعه حاجی را.

    پاسخحذف
  6. من چند روزی نمیرسم وبلاگ را بنویسم اما یک چند دقیقه ای میرسم که سر بزنم. محسن

    پاسخحذف
  7. دائی جون سلام
    راجع به ده پیشرفتهای زیادی صورت گرفته وشما خبر ندارید اتفاقا به مهرداد گفتم گزیده ای از آنها را براتون بفرسته چون از وقتیه که گاز اومده ده رفت و آمد تهرانی ها به ده بیشتر شده و همچنین ساخت وسازها خیلی زیاد شده و اگر می بینید عکس های که براتون ارسال میشه از مکان های قدیمی است بخاطر یادآوری خاطرات شماست که دلتان برای آنجاها تنگ شده وگرنه کارهای زیادی دارد انجام میگیرد مرجان

    پاسخحذف
  8. مدرسه قدیم ( مدرسه زمان ما) ده را تبدل به مکانی برای تجمع جوانان ده و بازی و بخصوص فوتبال و والیبال کرده اند و این بازیها هر روز برایشان برقرار است از طرفی کلاسهای آن مدرسه تبدیل به یک مکان بزرگتر برای اجتماعات ده است که اعضای شورا و هیئت امنا برای تصمیمات مهم و راه سازی و خلاصه هر اتفاقی که در ده بیافتد در آنجا مورد بررسی قرار میگیرد و قبلا حدود دو سال پیش راه اصلی ده آسفالت بود که بخاطر گاز کشی باید مجددا آسفالت شود و همه این کارها با همیاری مردم صورت میگیرد که در ایامی که ده شلوغ است و بزرگتر های ده حضور دارند برای ده کمکمهای نقدی جمع آوری می شود و مردم هم خیلی کمک میکنند

    پاسخحذف
  9. از همون مدرسه میخان به عنوان باشگاه عروسی هم استفاده کنند که فکر کنم مهرداد اولین کسی خواهد بود که اونجا عروسی ش برگزار میشه و میز و صندلی تهیه میکنند برای بهتر برگزار شدن مجلس . انقدر فضای ده صمیمی و خوب است که هر هفته یاچند بار در ماه اهالی مهاجر برمیگردن و یه چن روزی رو توی ده میمونن خیلی هاکه ویلاهای شمال داشتن و تفریحاتشون جاهای دیگه بوده دوباره به ده برگشتن و خونه هاشونو تعمیر کردن یا جدید ساختن جاتون خالیه که ببینید مرجان

    پاسخحذف

اگر برای نوشتن نظر مشکل دارید، زیر این قسمت که نوشته «نظر به عنوان» ، روی زبانه (یعنی آن مثلث کوچک) را کلیک و نام ناشناس را انتخاب کنید و نظرتان را بنویسید و اگر خواستید نام خودتان را نیز بنویسید